تاریخ تبریزتاریخ تبریز پیش از ظهور اسلام به اواسط هزاره دوم پیش از میلاد میرسد؛ اما بعد از ظهور اسلام این شهر از حکومتهای سلجوقیان و ایلخانان تا قاجاریه و پهلوی آبستن حوادث بسیاری بوده و توسعه بسیاری یافته است. فهرست مندرجات۲ - از ظهور اسلام تا برآمدن سلجوقیان ۳ - از سلجوقیان تا حمله مغول ۴ - از ایلخانیان تا تیموریان ۴.۱ - از ملک صدرالدین تا غازانخان ۴.۲ - غازانخان ۴.۲.۱ - مؤسسات عامالمنفعه ۴.۲.۲ - تاسیس غازانیه ۴.۳ - از اولجایتو تا آرپاکاوون ۴.۴ - از آرپاکاوون تا اویس جلایر ۴.۵ - اویس جلایر تا امیرتیمور ۵ - از تیموریان تا صفویه ۵.۱ - سلطان احمد جلایر ۵.۲ - از قرایوسف تا اوزون حسن ۵.۳ - آققویونلوها ۶ - دوران صفویه ۶.۱ - جنگ چالدران ۶.۲ - سلطنت شاه طهماسب ۶.۲.۱ - نخستین پیمان صلح ۶.۳ - سلطنت شاه اسماعیل دوم ۶.۳.۱ - فرماندهی حمزه میرزا ۶.۴ - سلطنت شاه عباس صفوی ۶.۴.۱ - تصرف تبریز ۶.۴.۲ - پیمان صلح دوم ۶.۵ - سلطنت شاه عباس دوم ۷ - دوره افشاریه ۷.۱ - از ساممیرزا تا آزادخان ۷.۲ - از آزادخان تا کریمخان زند ۸ - دوره زندیه ۹ - دوره قاجاریه ۹.۱ - سلطنت فتحعلیشاه ۹.۲ - عباس میرزا ۹.۳ - فریدون میرزا و محمدشاهقاجار ۹.۴ - از قهرمان میرزا تا محمدعلی میرزا ۹.۵ - محمدعلی میرزا ۹.۶ - قیام ستارخان و باقرخان ۹.۷ - تصرف تبریز در جنگ جهانی اول ۹.۸ - قیام شیخ محمد خیابانی ۱۰ - دوره پهلوی ۱۱ - عناوین مرتبط ۱۲ - فهرست منابع ۱۳ - پانویس ۱۴ - منبع ۱ - پیش از اسلامیافتههای باستانشناختی، دیرینگی تبریز را به اواسط هزاره دوم پیش از میلاد میرساند. در کاوشهای صورت گرفته در محوطه تاریخی مسجد کبود تبریز در ۱۳۷۸ش، آثاری از یک گورستان متعلق به اواخر هزاره دوم یا اوایل هزاره نخست پیش از میلاد به دست آمده است که با استناد به آن یافتهها، میتوان از تبریز ۳ هزار یا ۵۰۰، ۳ سال پیش سخن گفت. در این کاوشها که در عمق ۱۰ متری از سطح زمین صورت گرفته، ۸۸ گور متعلق به دوره آهن شناسایی شده است. این گورها به ۳ دوره با شاخص سفالهای قرمز، خاکستری، و خاکستری از نوع آبریز (لوله) های جدا به ترتیب از جدید به قدیم مشخص شدهاند. این یافتهها کهنتر از ۱۵۰۰قم نمیتواند باشد. [۱]
هژبر نوبری، علیرضا، تبریز سه هزار و پانصد ساله، ج۱، ص۵ ، تبریز در ۳۰۰۰ سال پیش، تبریز، ۱۳۸۰ش.
این یافتهها نشان میدهد جایگاهی که تبریز کنونی و تاریخی در آن قرار دارد، از ۳۵۰۰ سال پیش، زیستگاه انسان بوده است. دستیابی به یک گورستان متعلق به حدود آغاز هزاره ۱ قبل میلاد به همراه بخشی از آثار معماری نشانگر آن است که باشندگان فرهنگ سفال خاکستری تبریز در ۳ هزار سال پیش با وجود همگونی آثار سفالیشان با گورستانهای جایگاههای دیگر سفال خاکستری ـ سیاه مانند کرج، شهر پیشوا در ورامین و جز آنها، از نظر طرز زندگی در مرحله پیشرفتهتری قرار داشتند. [۲]
ورجاوند، پرویز، بازشناسی بخشی از هویت باستانی و تاریخی تبریز، ج۱، ص۵ ، تبریز در ۳۰۰۰ سال پیش، تبریز، ۱۳۸۰ش.
نوشتههای کتیبه سارگن دوم نشان میدهد که تبریز در سده ۸قم به گاه حمله سارگن دوم به اورارتو در ۷۱۴قم، [۳]
دیاکونف، ام، تاریخ ماد، ج۱، ص۱۶۵، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۷ش.
جایگاهی آباد و بزرگ با باروهای استوار و مضاعف بوده است. شهر دارای خانهها و انبارهای گندم و علوفه و اصطبلهایی برای نگاهداری اسبهای مادی بوده، و خندقی عمیق گرداگرد باروهای تودرتو آن را در بر میگرفته است. از مفاد همین کتیبه چنین برمیآید که ساکنان بسیاری در آنجا میزیستند و ۳۰ دهکده در اطراف این دژ قرار داشت که سارگن دوم آنها را به آتش کشید. [۴]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۵۵، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
[۵]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۹۹ حاشیه ۲۳، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
از آغاز تشکیل دولت ماد تا سده ۴م، در منابع تاریخی که از آن روزگاران برجای مانده، نامی از تبریز برده نشده است، اما به گزارش فائوستوس بیزانسی، تبریز در سده ۴م شهری آباد با کاخی شاهی بوده، و از مراکز فرماندهی نظامی بهشمار میرفته است و تندیسی از شاهنشاه ایران در کاخ شاهی آن برپا بوده است. به نوشته او ارشک دوم، پادشاه ارمنستان (سلطنت ۳۵۱-۳۶۷م) سپاهی بزرگ به فرماندهی واساک به سوی ایران گسیل داشت. در همین هنگام شاپور دوم شاهنشاه ساسانی (سلطنت ۳۰۹- ۳۷۹م) برای رویارویی با این تهاجم به همراه لشکریانی به سوی ارمنستان رهسپار شد و در تبریز اردو زد. در جنگی که میان دو طرف در گرفت، شکست بر سپاه ایرانیان افتاد و ارمنیان کاخ شاهی تبریز را به آتش کشیدند. [۶]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۹، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
[۷]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۳۹۲، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۸]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۵۶، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
پس از آن دانسته نیست که چرا شهر از شکوه و اعتبار افتاده، و راه زوال پیموده است، چنان که مورخان سالهای پایانی دوران فرمانروایی ساسانی و نخستین سدههای هجری نامی از آن نمیبرند و از رویدادهایش چیزی یاد نمیکنند. [۹]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۵۶، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
۲ - از ظهور اسلام تا برآمدن سلجوقیانبه هنگام آمدن عربها به آذربایجان در ۲۲ق/۶۴۳م به سرداری مغیرة بن شعبه، [۱۰]
ابن فقیه، احمد، مختصر کتاب البلدان، ج۱، ص۲۸۴-۲۸۵، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۳۰۲ق/۱۸۸۴م.
اردبیل مرکز آذربایجان بوده، و نامی از تبریز برده نشده است. احتمال داده میشود که تبریز در آن روزگار، پس از ویرانیهایی که در سدههای گذشته روی داده، [۱۲]
کسروی، احمد، کاروند، ج۱، ص۲۹۸، به کوشش یحیی ذکاء، تهران، ۱۳۵۲ش.
تا زمان روادیان قریهای بیش نبوده است. [۱۳]
حموی، یاقوت، البلدان، ج۱، ص۸۳۲.
[۱۴]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۹، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
یزید بن حاتم، والی آذربایجان در دوران خلافت منصور عباسی گروهی از یمنیهای مستقر در بصره را به آذربایجان منتقل ساخت و تبریز و نواحی آن تا قلعه بَذّ را به رواد بن مثنی ازدی واگذاشت. او در تبریز اقامت گزید و سپس پسرش وجنا به کمک برادرانش در آبادی شهر کوشیدند و حصاری به دور آن کشیدند. پس از آن از تبریز در رویدادهای اواخر سده ۲ و اوایل سده ۳ق در منابع اسلامی یاد شده است. به گزارش ابن خردادبه در سده ۳ق، تبریز از آنِ محمد بن رواد ازدی بوده است. تبریز بهتدریج در میان شهرهای آذربایجان اهمیت و اعتبار یافت و مورد توجه فرمانروایان و خلفا قرار گرفت؛ چنانکه پس از زمین لرزه ۲۴۴ق، به دستور متوکل خلیفه عباسی به سرعت بازسازی شد. [۱۸]
مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، ج۱، ص۷۵، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م.
در ۲۶۰ق/۸۷۳م المعتمد علیالله، خلیفه عباسی (حکومت ۲۵۶-۲۷۹ق)، ابوالردینی عمر بن علی را به جای علاء بن احمد ازدی که از بیماری فلج در رنج بود، به فرمانداری آذربایجان گماشت. ابوالردینی رهسپار آذربایجان شد، اما علاء بن احمد با سپاهیانی به مقابله او شتافت و در جنگی که درگرفت علاء کشته شد و تبریز چندگاهی از دست ازدیان بیرون شد. [۲۱]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۵۸، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
از ۲۶۸ق/۸۸۱م تا ۵۰ سال پس از آنکه ساجیان بر آذربایجان فرمانروایی داشتند، از کارهای آنان درباره تبریز در منابع تاریخی یاد نشده است و چنین پیداست که این شهر و پیرامونش از گونهای استقلال برخوردار بوده است؛ تا آنکه در پی برآمدن ابوالهیجاء روّادی در آذربایجان و احیای دوباره حکومت روادیان بر آذربایجان، شهر تبریز نیز در حدود سال ۳۵۰ق/۹۶۱م بر قلمرو آنان افزوده شد و تختگاه آنان گشت. [۲۲]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
پس از ابوالهیجاء، پسرش مملان (محمد) و پس از او ابومنصور وهسودان که معروفترین فرمانروای روادیان به شمار میآید و ممدوح قطران بوده است، در تبریز فرمان راندند. [۲۳]
کسروی، احمد، شهریاران گمنام، ج۱، ص۱۶۵-۱۸۱، تهران، ۱۳۵۷ش.
[۲۴]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۳۹۷، تهران، ۱۳۵۲ش.
تبریز در زمان فرمانروایی روادیان بهویژه وهسودان بسیار بزرگتر، آبادتر و زیباتر گردیده، و از شهرهای بنام آذربایجان بهشمار میرفته است؛ اما در این هنگام دو بلای ناگهانی بر سر مردم تبریز فرود آمد و از آسودگی، شکوه و آبادانی آن بسیار کاست. یکی آمدن غزان به آذربایجان و تبریز، و دیگری زمینلرزه ویرانگر ۴۳۴ق. در میان سالهای ۴۱۰-۴۳۳ق غزها به آذربایجان و تبریز راه یافتند، آرامش و آسودگی این سرزمین و شهر را درهم ریختند و گرفتاریهای بزرگ برای مردم آنجا پدید آوردند. [۲۵]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۵۹، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
به گزارش ابن اثیر نخستین دسته از غزان، اندکی پیش از ۴۱۰ق به آذربایجان تاختند. وهسودان که به یاری این غزان برای مقابله با دشمنانش چشم امید دوخته بود، آنان را پذیرا شد و در خاک خود جای داد. دومین دسته از غزان در ۴۲۹ق به آذربایجان آمدند و به وهسودان پیوستند؛ اما غزان در آذربایجان دست به کشتار و تاراج گشودند و چون کار گزند و آزار آنان بالا گرفت، ناخرسندی مردم را موجب گشت و امیر وهسودان که تا این هنگام از غزان پشتیبانی میکرد، از آنان بیزاری جست و مردم در همهجا به جنگ و پیکار در برابر غزان برخاستند و انبوهی از آنان را نابود ساختند. سومین دسته از غزان در ۴۳۳ق به آذربایجان آمدند؛ اما به سبب بدرفتاریهایی که کرده بودند، مردم حضور آنان را تاب نیاوردند و آنان بیدرنگ آنجا را ترک گفتند. [۲۷]
کسروی، احمد، شهریاران گمنام، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰، تهران، ۱۳۵۷ش.
برخی از جغرافیانگاران سده ۴ق/۱۰م تبریز را شهری خرد و آباد وصف کردهاند اما بعضی دیگر مانند مقدسی آنجا را زرناب و کیمیای پر ارزش، شهری استوار و برتر از مدینةالسلام (بغداد) دانستهاند که مسلمانان بدان مباهات کنند؛ و یا حتی ابوعلی مسکویه در همان سده ۴ق تبریز را شهری بزرگ با بارویی استوار برگرد آن گزارش کرده است. این نوشته ابوعلی مسکویه را گزارش ناصرخسرو که در ۴۳۸ق از تبریز دیدار کرده است، تأیید میکند. به نوشته ناصر خسرو تبریز در آن روزگار شهری آباد و مرکز آذربایجان بوده، و ۴۰۰‘۱ گام طول و عرض داشته است. [۳۳]
ناصرخسرو، سفرنامه، ج۱، ص۶، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۵۶ش.
آنچه مسلم است، اینکه خاندان روادی تا ۴۴۶ق، با فراز و فرودهایی بر تبریز که همچنان تختگاهشان بود، فرمان راندند. ۳ - از سلجوقیان تا حمله مغولدر ۴۴۶ق/۱۰۵۴م طغرلبیک، بنیانگذار سلسله سلجوقی به آذربایجان آمد و بدون جنگ و خونریزی وارد تبریز شد. ابومنصور وهسودان به اطاعت او درآمد، خطبه به نام او خواند و پسر خود را به گروگان به او سپرد. [۳۵]
کسروی، احمد، شهریاران گمنام، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰، تهران، ۱۳۵۷ش.
با درگذشت وهسودان که احتمالاً در ۴۵۰ق اتفاق افتاده است، مملان بن وهسودان از جانب طغرل به حکومت آذربایجان گماشته شد. [۳۷]
کسروی، احمد، شهریاران گمنام، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰، تهران، ۱۳۵۷ش.
نام این پادشاه در قصاید قطران تبریزی نیز آمده است. [۳۸]
قطران تبریزی، دیوان، ج۱، ص۲۰۸-۲۱۱، به کوشش محمد نخجوانی، تبریز، ۱۳۳۳ش.
[۳۹]
کسروی، احمد، شهریاران گمنام، ج۱، ص۲۱۵- ۲۱۸، تهران، ۱۳۵۷ش.
طغرل جشن ازدواج خود با دختر خلیفه را در ۴۵۴ق/۱۰۶۲م، در نزدیکی تبریز برپا داشت. [۴۱]
ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، ج۹، ص۴۴۳، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
الب ارسلان در ۴۶۳ق/۱۰۷۱م مملان را از حکومت آذربایجان برکنار کرد [۴۲]
ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۶۵-۶۶.
و بدینسان فرمانروایی روادیان بر آذربایجان پایان پذیرفت. [۴۳]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۶۱، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
از این تاریخ به بعد، تبریز به دست امیران سلجوقی افتاد و در میان آنان دست به دست میگشت. در ۴۹۶ق در جنگ میان برکیارق و برادرش محمد، تبریز نصیب محمد شد [۴۵]
ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، ج۱۰، ص۶۷- ۶۸، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
مدتی نیز امیرسُقمان قطبی، مؤسس خاندان بنی سُقمان (که از ۴۹۳ تا ۶۰۴ق در اخلاط حکومت داشتند) بر تبریز فرمان راند. [۴۷]
لینپول، استنلی، طبقات سلاطین اسلام، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۳، ترجمه عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۴۸]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۱۲، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
پس از سقمان، امیر احمدیل (صاحب مراغه و برخی جـاهای آذربایجان) در تبریز به حکومت رسید. [۴۹]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۱۴، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
[۵۰]
کسروی، احمد، شهریاران گمنام، ج۱، ص۲۲۶-۲۳۰، تهران، ۱۳۵۷ش.
وی در ۵۱۰ق در بغداد به دست باطنیان کشته شد. [۵۱]
کسروی، احمد، شهریاران گمنام، ج۱، ص۲۳۰، تهران، ۱۳۵۷ش.
تبریز در سده ۶ق/۱۲م، مورد توجه سلجوقیان عراق بود. در ۵۱۴ق/۱۱۲۰م میان دو تن از پسران سلطان محمد سلجوقی، یعنی سلطان مسعود که بر موصل و آذربایجان حکومت داشت و محمود سلجوقی جنگ درگرفت. محمود بر برادر غلبه کرد و بر متصرفات او دست یافت و برای دفع وحشتی که از تاخت و تاز گرجیها در دل مردم تبریز افتاده بود، مدتی در این شهر اقامت گزید. [۵۳]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۱۳، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
در همین ایام گون دوغدی، اتابک طغرل، برادر سلطان محمود صاحب آذربایجان بود. وی در ۵۱۵ق/۱۱۲۱م درگذشت.آق سُنقر، پسر احمدیل، میخواست جایگاه گون دوغدی را بگیرد که موفق به این کار نشد و پس از درگذشت سلطان محمود (۵۲۵ ق/۱۱۳۱م)، مسعود برادرش به تبریز آمد؛ اما داوود پسر و ولیعهد سلطان محمود او را محاصره کرد و مسعود به ناچار شهر را ترک گفت و داوود تبریز را مقر حکومت خود ساخت و از آنجا بر آذربایجان و اران و ارمنستان فرمان میراند. [۵۵]
کسروی، احمد، شهریاران گمنام، ج۱، ص۲۳۱-۲۳۲، تهران، ۱۳۵۷ش.
[۵۶]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۱۳-۱۴، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
پس از آنکه داوود در تبریز به دست باطنیان کشته شد، اداره آذربایجان به اتابک قره سُنقر، غلام طغرل اول داده شد. [۵۷]
ذکر تاریخ آل سلجوق، ج۲، ص۳۵۰، رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ذکر تاریخ آل سلجوق، به کوشش احمد آتش، تهران، ۱۳۶۲ش.
وی اردبیل را مرکز حکومت خود قرار داد. [۵۸]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۱۴، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
چندی نگذشت که اداره امور آذربایجان به دست اتابکان آذربایجان، معروف به ایلدگزیان، منسوب به ایلدگز (ایلدنیز) مؤسس آن سلسله افتاد. حوزه نفوذ ایلدگزیان در آغاز کار شمال غربی آذربایجان بود و شهر تبریز جزو متصرفات احمدیلیها، یعنی امرای مراغه به شمار میرفت. [۵۹]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۱۴، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
پس از درگذشت ایلدگز، پسرش نصرتالدین محمد، [۶۰]
راوندی، محمد، راحة الصدور، ج۱، ص۳۰۰، به کوشش محمد اقبال، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۶۱]
راوندی، محمد، راحة الصدور، ج۱، ص۳۳۱، به کوشش محمد اقبال، تهران، ۱۳۶۴ش.
معروف به جهانپهلوان از همدان به آذربایجان آمد، مراغه را تسخیر کرد و حکومت آذربایجان را به برادرش قزل ارسلان سپرد. [۶۳]
کسروی، احمد، شهریاران گمنام، ج۱، ص۲۳۹، تهران، ۱۳۵۷ش.
قزل ارسلان تبریز را به جای اردبیل که قره سنقر پایتخت خود کرده بود، مرکز آذربایجان قرار داد و بدینسان تبریز برای همیشه مرکز و تختگاه آذربایجان شد. [۶۴]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۱۴، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
[۶۵]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۴۱۷، تهران، ۱۳۵۲ش.
جهانپهلوان که در ۵۸۲ق/۱۱۸۶م درگذشت، به شجاعت و کفایت و مردم دوستی معروف بوده است. [۶۶]
راوندی، محمد، راحة الصدور، ج۱، ص۳۳۴-۳۳۵، به کوشش محمد اقبال، تهران، ۱۳۶۴ش.
اتابکانِ آذربایجان، با اهل ادب نشست و برخاست داشتند و ممدوح شاعرانی چون نظامی، خاقانی، ظهیرالدین فاریابی و مجیرالدین بیلقانی بودهاند. [۶۷]
رضا، عنایتالله، اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول، ج۱، ص۲۱۴-۲۱۵، تهران، ۱۳۸۰ش.
آخرین فرد از این خاندان مظفرالدین ازبک بن محمد (جهان پهلوان) بود. [۶۸]
راوندی، محمد، راحة الصدور، ج۱، ص۳۸۸، به کوشش محمد اقبال، تهران، ۱۳۶۴ش.
وی فردی ضعیف و نالایق و دائمالخمر بود. [۷۰]
ابن کربلایی، حافظحسین، روضات الجنان، ج۱، ص۴۵۲، به کوشش جعفر سلطان القرائی، تهران، ۱۳۴۴- ۱۳۴۹ش.
او تابعیت سلطان جلالالدین خوارزمشاه را پذیرفت و به نام او خطبه خواند. [۷۱]
نسوی، محمد، سیرت جلالالدین مینکبرنی، ج۱، ص۲۴-۲۶، ترجمه کهن، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۶۵ش.
[۷۲]
جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۹۸، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۳۴ق/۱۹۱۶م.
در زمان او مغولان ۳ بار به تبریز یورش آوردند. نخستین بار مغولان در ۶۱۷ق/۱۲۲۰م به تبریز آمدند، اما مظفرالدین ازبک با دادن مال بسیاری آنان را بازگرداند. سال بعد مغولان باردیگر به تبریز روی آوردند. مظفرالدین ازبک این بار به نخجوان گریخت، اما شمسالدین طغرایی، وزیر او در برابر مغولان پایداری کرد و مغولها پس از دریافت مبلغی آنجا را ترک گفتند و مظفرالدین ازبک به تبریز بازگشت. در ۶۲۱ق گروهی دیگر از مغولان به تبریز آمدند و از مظفرالدین ازبک خواستند که همه خوارزمیانی را که در تبریز هستند، بدانها تسلیم کند و مظفرالدین ازبک تمامی خوارزمیان مقیم تبریز را به مغولان تحویل داد. [۷۳]
ابن کربلایی، حافظحسین، روضات الجنان، ج۱، ص۴۵۲، به کوشش جعفر سلطان القرائی، تهران، ۱۳۴۴- ۱۳۴۹ش.
[۷۵]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، ج۳، ص۳۳، تهران، ۱۳۳۳ش.
[۷۶]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۱۷، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
سلطان جلالالدین خوارزمشاه در ۶۲۲ق به تبریز آمد و مظفرالدین ازبک فرار کرد و به قلعه النجق پناه برد. [۷۷]
جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۱۵۶، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۳۴ق/۱۹۱۶م.
جلالالدین با همسر سابق مظفرالدین ازبک که ادعا میکرد، مطلقه است، ازدواج کرد. مظفرالدین ازبک از شنیدن این خبر در ۶۲۲ق درگذشت و بهاین ترتیب، فرمانروایی اتابکان سرآمد. جلالالدین تا ۶۲۸ق در تبریز ماند. جرماغون نویان، سردار مغول با ۵۰ هزار سپاهی به قصد جلالالدین به تبریز آمد. [۷۸]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۱۷- ۱۸، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
[۷۹]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۴۳۲، تهران، ۱۳۵۲ش.
جلالالدین به آمِد (دیار بکر) فرار کرد و در آنجا کشته شد. [۸۰]
نسوی، محمد، سیرت جلالالدین مینکبرنی، ج۱، ص۲۷۸-۲۸۰، ترجمه کهن، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۶۵ش.
[۸۲]
جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۱۹۰، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۳۴ق/۱۹۱۶م.
آن گاه مغولان به تبریز مسلط شدند. بزرگان شهر بجز شمسالدین طغرایی با تحف و هدایا، نزد سردار مغول رفتند [۸۳]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۱۷-۱۸، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
و به اطاعت مغولان گردن نهادند و پرداخت خراج گزاف را تعهد کردند. پارچهبافان تبریز نیز برای خان بزرگ، اوگتای قاآن چادری بزرگ از اطلس زرکش و پوست سمور و سنجاب دوختند. [۸۴]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۱۷-۱۸، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
[۸۵]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۱۴۳، تهران، ۱۳۶۴ش.
به این ترتیب، تبریز در میان شهرهای ایران از تاراج و کشتار مغولان ایمن ماند. [۸۶]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۱۴۳، تهران، ۱۳۶۴ش.
۴ - از ایلخانیان تا تیموریانپس از چیرگی مغولان بر تبریز، نخست این شهر تا آغاز دوره هولاکوخان، مستقیماً خراجگزار مغولان بود. ۴.۱ - از ملک صدرالدین تا غازانخانملک صدرالدین، از ایرانیانی که به خدمت مغولان درآمده بودند، حاکم تبریز شد. هولاکو پس از تصرف بغداد در ۶۵۴ق/۱۲۵۶م به آذربایجان رفت و در شهر مراغه مستقر شد؛ در ۶۶۱ق/۱۲۶۳م چون از سپاهیان برکه (برکای) در قفقاز شکست خورد، به تبریز آمد و گروهی از بازرگانان قبچاق را در آنجا به قتل رسانید و در ۶۶۲ق به هنگام واگذاری اقطاعات، حکومت ملک صدرالدین را نیز در تبریز تأیید کرد. [۸۷]
Hoffmann B، Waqf im mongo- lischen Iran، ج۱، ص۱۰۷، Bonn، ۲۰۰۰.
[۸۸]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۱۸، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
پس از درگذشت هولاکو (۶۶۳ق/۱۲۶۵م)، اباقاخان، پسرش به جانشینی او برگزیده شد. [۸۹]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۳۹، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
اباقا تبریز را به پایتختی برگزید. [۹۰]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۵، ص۹۰۷، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۹۱]
Spuler B، Die Mongolen in Iran، ج۱، ص۲۷۸-۲۷۹، Leiden، ۱۹۸۵.
این شهر تا روزگار اولجایتو مرکز دولت ایلخانی به شمار میآمد. با انتخاب تبریز به پایتختی، بر اهمیت آن افزوده شد؛ اگرچه زمینلرزه سال ۶۷۱ق/۱۲۷۲م آنجا را ویران کرد، [۹۲]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۰۰، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
اما باز اعتبار خود را به دست آورد. اباقاخان که تربیت مسیحی داشت، برای مقابله با ممالیک مصر درصدد بود تا با پاپ و پادشاهان اروپایی برضد ممالیک متحد شود؛ از اینرو، اندکی پس از نشستن بر تخت، هیئتی نزد پاپ کلمنس چهارم فرستاد و پس از آن مبادله هیئتهای سفارت میان تبریز، پایتخت ایلخانان با دربارهای اروپایی استمرار یافت. [۹۳]
راکه ویلتس، ایگور، سفیران پاپ به دربار خانان مغول، ج۱، ص۱۴۷- ۱۴۹، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۹۴]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۴، تهران، ۱۳۶۴ش.
پس از اباقا، احمد تکودار که اسلام آورده بود، به تخت نشست [۹۵]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۴۴۴، تهران، ۱۳۵۲ش.
و پس از او ارغون به ایلخانی رسید. [۹۶]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۵۴، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
ارغون سعدالدوله، طبیب یهودی را به وزارت برگزید [۹۷]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۷۴، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۹۸]
Boyle، JA، Dynastic and Political History of the Īl-Khāns، ص۳۶۹، ibid، ۱۹۶۸، vol V.
و او کار تبریز را به پسر عمش، ابومنصور طبیب سپرد. [۹۹]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۷۵، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
ارغون به آبادی تبریز توجه خاص داشت، چنانکه به دستور او در محله شام (شنب) در غرب تبریز شهرکی بنا نهاد و آن را ارغونیه نامید و به مردم اجازه داده شد که در آنجا خانه سازند و کاریز جاری نمایند. [۱۰۰]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۷۸- ۱۱۷۹، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
ارغون به ارتباط با اروپا اهمیت میداد و ارتباط بازرگانی میان ایران و کشورهای اروپایی را تشویق میکرد؛ چنانکه بازرگانان ونیزی در تبریز انبار کالا داشتند. [۱۰۱]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۴۵۲-۴۵۳، تهران، ۱۳۵۲ش.
پس از ارغون، گیخاتو، پسر دوم اباقاخان در ۶۹۰ق/۱۲۹۱م به ایلخانی برگزیده شد. وی از اخلاط به تبریز آمد. [۱۰۲]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۸۹-۱۱۹۲، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
به سبب اسراف و تبذیرهای او، خزانه تهی شد. ناچار پولکاغذی که چاو نامیده میشد، چاپ کردند؛ وی فرمان داد کسانی را که از گرفتن و خرج کردن آن خودداری کنند، به قتل رسانند، اما مردم تبریز آن را نپذیرفتند، شورشی عظیم برپا شد و داد و ستد فرو خوابید و سرانجام، ناچار چاو برچیده شد [۱۰۳]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۹۷- ۱۱۹۹، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۱۰۴]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۱۵۴- ۱۵۷، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۱۰۵]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۲۴۷-۲۵۰، تهران، ۱۳۶۴ش.
سرانجام، گیخاتو در شورش امیرانش کشته شد. [۱۰۶]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۰۱-۱۲۰۲، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۱۰۷]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۱۵۷- ۱۵۹، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
پس از گیخاتو، بایدو به ایلخانی رسید. [۱۰۸]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۲۵۲، تهران، ۱۳۶۴ش.
وی در مصاف با غازانخان کشته شد. [۱۰۹]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۲، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۱۱۰]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۲۵۷- ۲۵۸، تهران، ۱۳۶۴ش.
۴.۲ - غازانخانغازانخان فرزند ارغون به ایلخانی و سلطنت برگزیده شد. وی در شعبان ۶۹۴/ژوئن ۱۲۹۵ در حضور صدرالدین ابراهیم حموی به دین اسلام مشرف شد؛. [۱۱۱]
فرمان کمیته دفاع دولتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، شم ۹۱۶۸.
[۱۱۲]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۵۵-۱۲۵۶، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
آنگاه فرمان داد که در تبریز، بغداد و دیگر شهرهای اسلامی بتخانهها، کلیساها و کنشتها را ویران سازند. [۱۱۳]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۲۵۹، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
غازانخان در ۲۳ ذیقعده ۶۹۴ در تبریز رسماً بر تخت نشست و در عمارت عادلیه جشنها برپا شد. [۱۱۴]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ،ج۲، ص۱۲۵۹-۱۲۶۱، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۱۱۵]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۱۸۳، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
تبریز در ۸ سال فرمانروایی غازانخان (۶۹۴-۷۰۳ق) به اوج رونق و شکوفایی خود تا آن زمان رسید. غازانخان که به دین اسلام مشرف شده بود، بر خلاف رسم مغولان که مدفنشان نامعلوم بود و دور از آبادی به خاک سپرده میشدند، درصدد برآمد تا در حیات خویش آرامگاهی برای خود بنا نماید و اوقافی برای آن قرار دهد تا صالحان، زاهدان و عابدان از درآمد آن زندگی کنند و او را پس از مرگ به نیکی یاد نمایند. ۴.۲.۱ - مؤسسات عامالمنفعهاز اینرو، در محل شام (شنب) تبریز که بعدها شنبغازان یا شامغازان خوانده شد و در فرسخی جنوب تبریز قرار داشت، قبهای ساخت و در پیرامون آن مجموعهای از مؤسسات عامالمنفعه برپا کرد که به ابواب البرغازانی مشهور گشت. این مجموعه شامل مسجد، خانقاه و مدرسهای به نام شافعیه برای تعلیم و تعلم بنا بر مذهب شافعی، دارالشفاء، بیت المتولی، کتابخانه، رصدخانه، مدرسه حکمیه برای اقامت حکما و تعلیم حکمت، مدرسه حنفیه برای تعلیم و تعلم بنا بر مذهب حنفی، حوضخانه، گرمابه، بیت السیاده و بیتالقانون بود. [۱۱۶]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۱۱۷]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۳۷۷-۱۳۸۰، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۱۱۸]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۳۰۴-۳۰۵، تهران، ۱۳۶۴ش.
بنای آرامگاه غازان که به قبه شام تبریز نیز معروف بود، در ۶۹۷ق آغاز شد و در ۷۰۲ق به پایان رسید. این بنا بزرگترین قبه تا آن تاریخ در سرزمینهای اسلامی بوده است. ضخامت دیوارهای آن برابر ۳۳ آجر چسبیده به یکدیگر بوده، و هر کدام از آن آجـرها نیز ۱۰ مَن وزن داشته است و ۱۴هزار کارگر که ۱۳ هزار تن از آنها پیوسته به کار مشغول بودند، در برپایی این بنا شرکت داشتند. بلندی قبه ۱۲۰ گز، و طول دیوارها ۸۰ گز، کتیبه و شرفات قبه ۱۰ گز، و طاس قبه ۴۰ گز، و محیط آن ۵۳۰‘۱ گز بوده، و شکل ۱۲ ضلعی داشته است و بر هر ضلع آن، صورت برجی را نقش کرده بودند. کتیبهها و داخل و خارج قبه به نقوش و خطوط بسیار زیبا آراسته بود و فقط ۳۰۰ من لاجورد برای رنگآمیزی سقف آن به کار رفته بود و در اندرون قبه ۸۰ قندیل زرین و سیمین که وزن هر یک از آنها به ۱۵ من میرسید، آویخته بودند و طلای یکی از قندیلها هزار مثقال وزن داشته است. [۱۱۹]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۲۱۱، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۱۲۰]
مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، ج۱، ص۷۷، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م.
[۱۲۱]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۳۰۵، تهران، ۱۳۶۴ش.
غازانخان برای ساختن این قبه معماران ماهر و صنعتگران و هنرمندان صاحب تجربه را از اطراف بدانجا آورد. برای استحکام بنا، اساس گنبد را با آهن و ارزیر که از روم آورده بودند، پیریزی نمودند. [۱۲۲]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۰، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
۴.۲.۲ - تاسیس غازانیهاز دیگر اقدامات مهم غازان خان، احداث شهرکی در کنار شنب در غرب تبریز بود که به غازانیه معروف گشت. [۱۲۳]
رشیدالدین، فضلالله، تاریخ مبارک غازانی، ج۱، ص۲۰۸، به کوشش کارل یان، هارتفرد، ۱۳۵۸ق/۱۹۴۰م.
به گزارش رشیدالدین فضلالله در جامع التواریخ، [۱۲۴]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۳۷۴، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
غازانخان دستور داد که بازرگانان از روم و بلاد فرنگ در غازانیه بار گشایند و برای سهولت در امور گمرکی، تمغاچی (مأمور وصول عوارض) آنجا و تبریز یکی باشد. همزمان با برپایی این شهرک در تبریز، خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی وزیر غازان خان در بیرون از باروی تبریز به یک رشته کارهای ساختمانی در دامنه کوه سرخاب در زمینی بلند در شمال کوی باغمیشه میان ولیان کوه و ششکلان که رشیدیه یا ربع رشیدی نامیده شد، دست زد. این شهرک و ساختمانهای آن یکی از کارهای شگفت انگیز آن روزگار و بنیادی دانشگاهی به شمار میرفت که در آن ۷ هزار تن به تحصیل مشغول بودند. [۱۲۵]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
[۱۲۶]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۶۸، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
در این مجموعه ۲۴ کاروانسرای رفیع، ۵۰۰‘۱ حجره، ۳۰ هزار خانه، حمامها، باغهای باصفا، آسیابهای متعدد، کارگاهها، کارخانههایپارچهبافی، کاغذسازی، رنگرزی و ضرابخانهساختهشد و گروهیاز عالمان و دانشمندان، از آنمیان ۲۰۰ نفر حافظ قرآن، ۴۰۰ نفر از عالمان و فقیهان و محدثان و هزار نفر از محصلان را از دیگر شهرها در آنجا ساکن ساخت. در ربع رشیدی پزشکان و دانشجویان پزشکی در محله خاصی ساکن بودند که در واقع صورت مدرسه طب را داشت و صاحبان حرفههای متنوع نیز هر کدام در محلهای جدا اقامت داشتند. ربع رشیدی دارای دارالشفاء، دارالقرآن، دارالحدیث، دارالضیافه، دارالحاج و موقوفات فراوان بود که از حاصل آن موقوفات، مقرریها و نفقات به مستحقان داده میشد. در دو بیت الکتب یا کتابخانه ربع رشیدی هزار مجلد قرآن کریم از نسخههای مذهب و نفیس، و همچنین ۶۰ هزار جلد کتاب در انواع علوم، تواریخ، اشعار، امثال، حکایات و جز آنها که از دیگر نواحی ایران و سرزمینهای دور و نزدیک فراهم آمده بود و وقف آن دو کتابخانه شده بود، نگهداری میشد. رشیدالدین در کنار ربع رشیدی، باغی وسیع احداث کرد و در آن ۵ قریه بنا نهاد و در هر قریه کسانی را از یک ملیت ساکن کرده بود. ربع رشیدی نظر به وسعت و اهمیتی که داشت، شهرستان رشیدی نیز خوانده میشد. [۱۲۷]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، مکاتبات رشیدی، ص۳۱۷-۳۲۱، به کوشش محمدشفیع، پاریس، ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م.
این مرکز علمی پس از قتل رشیدالدین فضلالله (۷۱۸ ق/ ۱۳۱۸م) به تاراج رفت و رو به ویرانی نهاد. [۱۲۸]
مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، ج۱، ص۷۶، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م.
[۱۲۹]
رجبزاده، هاشم، خواجه رشیدالدین، فضلالله، ج۱، ص۳۸۰-۳۸۱، تهران، ۱۳۷۷ش.
در زمان وزارت غیاثالدین محمد (د ۷۳۶ق/۱۳۳۶م) فرزند رشیدالدین، فضلالله، ربع رشیدی مدتی کوتاه رونق گذشته را تا اندازهای بازیافت، اما پس از مرگ غیاثالدین محمد باز غارت شد و رو بهویرانی نهاد. [۱۳۰]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۱۵۱، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۱۳۱]
مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، ج۱، ص۷۶، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م.
در ۱۰۱۹ق/۱۶۱۰م شاه عباس اول صفوی که میخواست برای مقابله با عثمانیان در تبریز به سرعت دژی برپا سازد، بر روی بخشی از ویرانههای ربع رشیدی که مسلط بر شهر بود، با سنگ و آجرهایی که از ویرانههای کاخها و دیوارهای رشیدیه یا شنب غازان و مقبرةالشعراء و سنگهای گورستان گجیل، بیرون کشیده بودند، برج و بارویی ساخت که اینک از آن دژ فقط پایه یکی از برجهای آن برجای مانده، و از آن همه کاخها، مسجدها و بناهای ربع رشیدی جزتلی خاک بر جای نمانده است. [۱۳۲]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۷۲، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
در دوره ایلخانان به سبب موقعیت ممتاز سیاسی و اقتصادی تبریز، روز به روز بر جمعیت آن افزوده شد و چنانکه گذشت، کویها، خانهها و کوچهبازارهای نوینی به ویژه در دوران ارغون و غازان در بیرون از باروی شهر پدید آمد، به گونهای که جمعیت بیرون از بارو بیشتر از جمعیت درون آن شده بود. باروی کهن تبریز چون بیش از ۶ هزار گام درازا نداشت و شهر با کویهای نوین نیازمند باروی دیگری بود که همه آبادیهای پیرامون شهر را در خود جای دهد، [۱۳۳]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۳۷۲- ۱۳۷۴، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۱۳۴]
مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، ج۱، ص۷۶، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م.
[۱۳۵]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۶۷، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
از اینرو، در ۷۰۲ق/۱۳۰۳م غازانخان بارویی جدید به دور محلات بیرون از باروی قدیم کشید [۱۳۶]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۲۱۳، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
که محیط آن به گزارش حمدالله مستوفی [۱۳۷]
مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، ج۱، ص۷۵، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م.
۲۵ هزار گام بود و ۶ دروازه داشت؛ اما به نوشته وصاف [۱۳۸]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۲۱۳، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
این بارو ۵۴ هزارگام، تقریباً ۵/۴ فرسنگ (۲۷ کم ) درازا داشته است و دارای ۵ دروازه بزرگ و ۸ دروازه کوچک میان آنها (برای سهولت درآمد و شد مردم) بوده است. غازانخان مردم را ترغیب کرد تا در داخل دایره بارو، خانه بسازند و باغ و بستان احداث کنند. [۱۳۹]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۲۱۳، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۱۴۰]
Hoffmann B، Waqf im mongo- lischen Iran، ج۱، ص۱۰۸-۱۰۹، Bonn، ۲۰۰۰.
غازانخان فرمان داد تا بر هر دروازهای از دروازههای جدید، در داخل شهر متصل به دروازه، کاروانسرایی بزرگ، ۴ بازار و حمام بنا گردد. همچنین فرمان داد انواع درختان میوه، سبزیها و حبوباتی که در تبریز نبود، از دیگر جایها به آنجا آورند و در باغها و کشتزارهای شهر پرورش دهند. [۱۴۱]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۳۷۴-۱۳۷۵، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
غازانخان در ۱۱ شوال ۷۰۳ق/۱۷ مه ۱۳۰۴م درگذشت. پیکر او را با شکوهی فراوان در آرامگاهش، در شنب غازان به خاک سپردند. [۱۴۲]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۳۲۵-۱۳۲۶، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
به نوشته رشیدالدین فضلالله [۱۴۳]
رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ج۲، ص۱۳۲۵-۱۳۲۶، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
و وصاف، [۱۴۴]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۲۴۷- ۲۴۸، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۲ش.
بسیاری از تبریزیان از مرد و زن، درویش و غنی، علما و مشایخ از پیر و جوان بر او نماز میت گزاردند.۴.۳ - از اولجایتو تا آرپاکاوونپس از غازان برادرش اولجایتو (محمد خدابنده) به ایلخانی رسید. وی در ذیحجه ۷۰۳ در اوجان در نزدیکی بستانآباد بر تخت نشست و چند روز پس از آن در محرم ۷۰۴ به تبریز وارد شد؛ آنگاه فرستادگان تیمور قاآن، جانشین قوبیلای و الوسِ اوگتای و جغتای را در تبریز پذیرفت. [۱۴۵]
ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، تاریخ اولجایتو، ج۱، ص۳۱-۳۲، به کوشش مهین همبلی، تهران، ۱۳۴۸ش.
در زمان فرمانروایی اولجایتو پایتخت ایلخانیان از تبریز به شهر نوبنیاد سلطانیه منتقل شد، [۱۴۶]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۳۱۰، تهران، ۱۳۶۴ش.
اگر چه در این زمان در تبریز کار چشمگیری صورت نگرفت، اما همچنان مهمترین و آبادترین شهر ایران بود. [۱۴۷]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۲۴، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
[۱۴۸]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۴۹۳، تهران، ۱۳۵۲ش.
پس از مرگ اولجایتو در ۷۱۶ق/۱۳۱۶م فرزندش ابوسعید بهادرخان به منصب ایلخانی رسید. [۱۴۹]
ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، تاریخ اولجایتو، ج۱، ص۲۲۲، به کوشش مهین همبلی، تهران، ۱۳۴۸ش.
در دوران فرمانروایی او، وزیرش خواجه تاجالدین علیشاه جیلانی (گیلانی) در بیرون از کوی نارمیان (مادمیشن، مهادمهین و میارمیار امروزی)، در زمینی به مساحت ۱۰ هکتار مسجد بزرگی ساخت که به گزارش حمدالله مستوفی صحنش ۲۵۰ گز در ۲۰۰ گز وسعت داشت و صفه آن از ایوان کسری بزرگتر بود، اما چون در ساختنش تعجیل کردند، فرود آمد. [۱۵۰]
مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، ج۱، ص۷۷، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م.
این مسجد در زمان ساختش یکی از بهترین و عظیمترین بناهای آن عصر به شمار میرفت. [۱۵۱]
نخجوانی، حسین، چهل مقاله، ج۱، ص۳۲، به کوشش یوسف خادم هاشمینسب، تبریز، ۱۳۴۳ش.
آقسرایی این مسجد را بزرگترین مسجد در روزگار خود پس از مسجد جامع دمشق در سراسر سرزمینهای اسلامی عنوان کرده است. [۱۵۲]
آقسرایی، محمود، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، ج۱، ص۳۱۴-۳۱۵، به کوشش عثمان توران، آنکارا، ۱۹۴۳م.
برپایه وصفهایی که در سفرنامهها و روایات از این مسجد شده است، گویا در زمان برپاییاش دارای یک محراب و یک طاق بسیار بلندی بود که بر بالای ۳ دیوار بزرگ عریض و طویل قرار داشت. جلو این مسجد که قسمت شمالی آن باشد، صفه و ایوان بزرگ و وسیعی وجود داشته است که به کلی جلو آن باز و گشاده بود و دو مناره بلندی در دو سوی آن ساخته بودند که امروزه طاق ایوان و آن دو مناره در اثر زلزلههای شدید از میان رفته، اما ۳ دیوار بزرگ و بلند آن با محراب مسجد هنوز پابرجاست. [۱۵۳]
نخجوانی، حسین، چهل مقاله، ج۱، ص۳۲، به کوشش یوسف خادم هاشمینسب، تبریز، ۱۳۴۳ش.
ابن بطوطه به هنگام سفر به تبریز که از این مسجد دیدار کرده، آن را مسجدی با شکوه وصف کرده است. بهنوشته او، در سمت راست این مسجد، مدرسهای، و در سمت چپ آن خانقاهی وجود داشته است و صحن آن مسجد با سنگهای مرمر فرش شده بود و دیـوارهای آن دارای کاشیکاریهای زیبا بوده است و از میان صحن آن جوی آبی روان بود و انواع درختان تاک و یاسمن در آن کاشته بودند. حاجی خلیفه [۱۵۵]
سیاحتنامه، به کوشش احمد جودت، استانبول، ۱۳۱۴ق.
مورخ مشهور عثمانی که در لشکرکشی سلطان مراد چهارم به تبریز همراه او بوده، در کتاب خود، جهاننما تخریب دیوارهای مسجد علیشاه توسط نیروهای عثمانی را شرح داده است. [۱۵۶]
نخجوانی، حسین، چهل مقاله، ج۱، ص۲۸، به کوشش یوسف خادم هاشمینسب، تبریز، ۱۳۴۳ش.
ظاهراً این مسجد پس از بیرون رانده شدن عثمانیان از تبریز مرمت شده است.چه، شاردن که در ۱۰۸۴ق/۱۶۷۳م از تبریز دیدار کرده، درباره این مسجد مینویسد: مسجد علیشاه تقریباً مخروبه و منهدم شده است؛ قسمتهای سفلای آن به گزاردن نماز مردم اختصاص دارد. و مناره آن را که بسیار رفیع است، مرمت کردهاند. به نوشته او کسانی که از راه ایروان به تبریز میآمدند، اول بنایی که از شهر میدیدند، منارههای این مسجد بوده است. [۱۵۷]
شاردن، ژان، سیاحتنامه، ج۲، ص۴۰۴، ترجمه محمد عباسی، تهران، ۱۳۳۵ش.
در زمان قاجاریه و شاید پیش از آن، بخشهایی از این بنا که تا آن زمان پابرجا بود، بهعنوان انبار اسلحه و غلات دیوانی استفاده میشد، مخصوصاً در زمان عباس میرزا که به عنوان نایبالسلطنه در تبریز اقامت داشت، بخشهایی از این بنا را محل نگهداری مهمات دولتی قرار داد و در جنگ دوم ایران و روسیه در این محل توپخانه و زرادخانه مفصلی ساخت. از اینرو، این بنا به ارگ علیشاه معروف شد. [۱۵۸]
نخجوانی، حسین، چهل مقاله، ج۱، ص۲۶، به کوشش یوسف خادم هاشمینسب، تبریز، ۱۳۴۳ش.
[۱۵۹]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۱۴۲، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
۴.۴ - از آرپاکاوون تا اویس جلایربا درگذشت سلطان ابوسعید در ربیعالآخر ۷۳۶/ دسامبر ۱۳۳۵ عملاً دوره فرمانروایی خانهای بزرگ مغول در ایران به سر آمد. چون ابوسعیدخان فرزندی نداشت، آرپاکاوون (آرپاخان) یکی از نوادگان اریغ بوکا، برادر هولاکو را نامزد جانشینی خود کرده بود. آرپاکاوون با حمایت خواجه غیاثالدین محمد، فرزند خواجه رشیدالدین فضلالله به منصب خانی رسید؛ اما گروهی از امرای مغول با این کار به مخالفت برخاستند و در رمضان همان سال امیر علیپادشاه، سرکرده اویراتها با سپاهیانی از دیاربکر به آذربایجان رهسپار شد و در جنگی که درگرفت، نیروهای آرپاکاوون را منهزم ساخت و بر ایلخان و وزیرش خواجه غیاثالدین دست یافت و هر دو را به قتل رساند. [۱۶۰]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۱۹۰-۱۹۳، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۱۶۱]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۳۵۰، تهران، ۱۳۶۴ش.
پس از قتل خواجه غیاثالدین، دشمنانش دست به غارت منازل خواجه و اتباع و ملازمان او گشودند و ربع رشیدی را باردیگر به باد چپاول دادند و کتابهای خطی نفیس و مال و متاع گرانبهای بسیاری در آن واقعه به تاراج رفت. [۱۶۲]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۳۵۱، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۱۶۳]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۲۴- ۲۵، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
امیرعلی پادشاه، پس از دستیابی به تبریز، موسیخان نواده بایدو را برتخت ایلخانی نشاند [۱۶۴]
نبئی، ابوالفضل، اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرن هشتم هجری، ص۲، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۱۶۵]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۳۵۲، تهران، ۱۳۶۴ش.
اما برخی از امرای مغول سلطنت موسىخان و چیرگی امیرعلی پادشاه بر امور را به رسمیت نشناختند. امیر شیخ حسن بزرگ ایلکانی، سرکرده جلایریان، یکی از مخالفان بود. او با سپاهیانی به طرف آذربایجان رهسپار شد و در ۱۴ ذیحجه ۷۳۶ در جنگی که میان او و نیروهای موسیخان و امیرعلی پادشاه درگرفت، شکست بر سپاهیان امیرعلی و موسیخان افتاد و او وارد تبریز شد و در آنجا سلطان محمدخان از نوادگان منگو تیمور، پسر هولاکو را در تبریز بر منصب ایلخانی نشاند، عبدالعلی کارنگ، قدیمترین مأخذ که نام تبریز در آن برده شده، [۱۶۶]
نشریه دانشکده ادبیات تبریز، تبریز، ۱۳۴۵ش، س ۱۸، شم ۲.
[۱۶۷]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۳۵۲-۳۵۳، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۱۶۸]
نبئی، ابوالفضل، اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرن هشتم هجری، ج۱، ص۲، تهران، ۱۳۷۵ش.
و بدین ترتیب، تبریز دوباره مرکز حکومت ایلخانان گردید.اما دیری نگذشت که در ۷۴۰ق/ ۱۳۳۹م امیرحسن کوچک چوپانی، ملقب به علاءالدین بر امیر شیخ بزرگ غلبه یافت و سلیمان خان را به ایلخانی برداشت. [۱۶۹]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۳۵۸- ۳۵۹، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۱۷۰]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۲۶، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
در دوره او ساخت مجموعه بزرگی از مسجد، مدرسه و خانقاه آغاز شد که کار بنای آن تا ۷۴۲ق ادامه داشت و به اعتبار نام بانی و ایلخان وقت عدهای آن را سلیمانیه و جمعی علائیه میخواندهاند؛ اما چون تحریر کتیبهها و مندرجات دیوارهای داخل و خارج مسجد به خط عبدالله صیرفی (از خطاطان بزرگ عصر ایلخانی) و یکی از شاگردان زبردست او صورت گرفته بود، مردم آن مسجد را استاد و شاگرد نیز مینامیدند. [۱۷۱]
کارنگ، عبدالعلی، آثار باستانی آذربایجان، ج۱، ص۲۳۲-۲۳۳، آثار و ابنیه تاریخی شهرستان تبریز، تهران، ۱۳۵۱ش.
[۱۷۲]
نخجوانی، حسین، چهل مقاله، ج۱، ص۸۸- ۸۹، به کوشش یوسف خادم هاشمینسب، تبریز، ۱۳۴۳ش.
پس از قتل شیخ حسن چوپانی در ۷۴۴ق، اشرف برادر و جانشین او انوشیروان نامی را (کـه برخی او را قبچاق و گروهی از نوادگان هولاکو دانستهاند) به ایلخانی رساند و به او لقب عادل داد و به سلطانیه فرستاد و خود در تبریز عملاً به حکومت پرداخت. [۱۷۳]
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، ج۱، ص۳۶۲-۳۶۳، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۱۷۴]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۲۶، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
دوران حکومت او یکی از تاریکترین ادوار تاریخ تبریز است. ستمگری، مالاندوزی و سفاکی او بدانجا رسید که خویشان خود را کشت؛ مردم تبریز از بیداد او جلای وطن کردند [۱۷۵]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۲۴-۲۳۳، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
و شهر از رونق افتاد.وبای سال ۷۴۷ق/۱۳۴۶م [۱۷۶]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۳۶، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
نیز بر فلاکت مردم تبریز افزود. سرانجام، مردم شکایت به جانیبیک ازبک، پادشاه مغول مسلمان دشت قبچاق بردند. [۱۷۷]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۵۸۵، تهران، ۱۳۵۲ش.
جانیبیک در ۷۵۸ق/۱۳۵۷م از آب کر گذشت و به تبریز آمد. اشرف که مدتها بود از ربع رشیدی بیرون نیامده بود، خانواده و خزاین خود را که بار ۴۰۰ استر و هزار قطار شتر بود، به قلعه النجق فرستاد و خود به شنب غازانی آمد، [۱۷۸]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۳۳، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
اما تاب مقاومت در برابر جانیبیک نیاورد و گرفتار شد. او را کشتند و سرش را به تبریز آوردند و در میدان بر سردر مسجد مراغیان آویختند؛ مردم از این رویداد شادیها کردند. [۱۷۹]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۳۵، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۱۸۰]
Spuler B، Die Mongolen in Iran، ج۱، ص۱۱۴-۱۱۵، Leiden، ۱۹۸۵.
[۱۸۱]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۲۶، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
پس از بازگشت جانیبیک، اخیجوق، وزیر او در تبریز مستقر شد و خواجه عمادالدین کرمانی را وزارت داد؛ وی نیز مانند دیگران، اموال مردم را مصادره کرد و آنان را آزار رساند [۱۸۲]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۳۷، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۱۸۳]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۵، ص۹۸۳، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
۴.۵ - اویس جلایر تا امیرتیموربا آمدن سلطان اویس جلایر از بغداد به سوی تبریز و مصاف دو لشکر، اخیجوق شکست خورد و به نخجوان گریخت؛ سلطان اویس فاتحانه وارد تبریز شد و در عمارت رشیدی اقامت گزید و برخـی از امیرانِ ملک اشرف را به قتل رساند؛ آنگـاه امیرپیلتن را به تعقیب اخیجوق فرستاد، اما وی به قوای اخیجوق پیوست و لشکر سلطان شکست خورد. اویس پس از آن متوجه بغداد شد و اخیجوق و امرای ملک اشرف به تبریز آمدند و به قتل و غارت پرداختند. [۱۸۴]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۳۷- ۲۳۸، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
در این میان، امیر مبارزالدین محمد مظفری، پس از آنکه از بازگشت اویس به بغداد آگاه شد، به تبریز لشکر کشید و اخیجوق را شکست داد و وارد تبریز شد. وی روز جمعه بالای منبر رفت و خطبه به نام بازماندگان خلفای عباسی در مصر خواند. [۱۸۵]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۳۸، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۱۸۶]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۵، ص۹۸۴، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۱۸۷]
ستوده، حسینقلی، تاریخ آلمظفر، ج۱، ص۱۱۸، تهران، ۱۳۴۶ش.
او مدتی در تبریز اقامت گزید و چون خبر بازگشت اویس را شنید، تبریز را ترک گفت [۱۸۸]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۳۸، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۱۸۹]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۵، ص۹۸۴، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۱۹۰]
ستوده، حسینقلی، تاریخ آلمظفر، ج۱، ص۱۱۸، تهران، ۱۳۴۶ش.
اویس وارد تبریز شد و در خانه شیخ کججی (کججاجی) فرود آمد. [۱۹۱]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۳۸، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
وی تبریز را پایتخت تابستانی خویش قرار داد. [۱۹۲]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۵۹۰، تهران، ۱۳۵۲ش.
در زمان اویس در ۷۷۱ق وبا، و در ۷۷۲ق سیل عظیمی در تبریز آمد و کشتار و خرابی فراوانی به بار آورد [۱۹۳]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
وی در ۷۷۶ق درگذشت [۱۹۴]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۵، ص۹۸۶، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
و او را در شادیآبادِ مشایخ به خاک سپردند که اکنون در قریه پینه شلوار در ۶ کیلومتری جنوب شرقی تبریز قرار دارد. [۱۹۵]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۵۹۱، تهران، ۱۳۵۲ش.
تبریز در روزگار اویس رو به آبادانی نهاد. او در بازگشایی راه بازرگانی تبریز ـ طرابوزان و ونیز بسیار کوشید. عمارت دمشقیه و نیز عمارت دولتخانه که ظاهراً عمارت دیوانی و قصر شاهی بوده، و در محله ششکلان قرار داشته، و به گفته کلاویخو [۱۹۶]
کلاویخو، ر، سفرنامه، ج۱، ص۱۶۱، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، ۱۳۳۷ش.
دارای ۲۰ هزار اتاق بوده است، از جمله کارهای عمرانی او در تبریز به شمار میآید. [۱۹۷]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۵۹۳-۵۹۵، تهران، ۱۳۵۲ش.
پس از اویس نوبت به پسرش حسین رسید. وی ۸ سال سلطنت کرد و تبریز را مقر خود ساخت. در این مدت شاه شجاع به تبریز آمد، آرامش آنجا را برهم زد و سلطان حسین فرار کرد. شاه شجاع نیز مدت چندانی در تبریز نماند و آنجا را ترک کرد و سلطان حسین بار دیگر به تبریز بازگشت. [۱۹۸]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۴۷-۲۵۰، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
سلطان حسین جلایر در محرم ۷۸۴/آوریل ۱۳۸۲ توسط برادرش احمد به قتل رسید و در عمارت دمشقیه به خاک سپرده شد. [۱۹۹]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۶۷- ۲۶۸، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۲۰۰]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۵، ص۹۸۸، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
تبریز در روزگار سلطان احمد جلایر آن چنان آباد و زیبا و ثروتمند بود که آزمندان غارتگر را به سوی آنجا کشید. تقتمش، خان قدرتمند قبچاق، عدم پذیرش پیشنهاد اتحاد احمد با او برضد تیمور و نیز بیحرمتی احمد به یکی از همراهان قاضیسرای (فرستاده تقتمش) را بهانه قرار داد و در ذیقعده ۷۸۷ از راه دربند و شروان به تبریز حمله کرد. سپاهیان تقتمش شهر را غارت کردند، مساجد و ساختمانها را ویران ساختند، گروه بسیاری از مردم را از دم تیغ گذرانیدند و گروهی از مردم تبریز را که در میان آنان کمال خجندی نیز بود، به اسارت گرفتند و به دربند بردند. [۲۰۱]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۸۲-۲۸۳، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
[۲۰۲]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۵، ص۹۹۱، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
این واقعه که واقعة الکبری نامیده شده، در رسالهای با عنوان رسالة فیالواقعة الکبری فی تبریز یا نفثة المصدور تبریز آمده است. [۲۰۳]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۶۰۶، تهران، ۱۳۵۲ش.
پس از این پیشامدهای اندوهبار، سلطان احمد جلایر، به نام پشتیبانی از مسلمانان از بغداد به تبریز آمد، اما دیری نپایید که با چیرگی امیر تیمور گورکانی بر تبریز در ۷۸۸ق/۱۳۸۶م از آنجا رانده شد. [۲۰۴]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۰۴۴، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۲۰۵]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۳۲، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
[۲۰۶]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۸۰-۱۸۱، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
۵ - از تیموریان تا صفویهامیرتیمور در شنب غازان اردو زد [۲۰۷]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۸۸، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
و مالیاتی به نام مال امان بر مردم تبریز تحمیل کرد. [۲۰۸]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۰۴۴، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
در ۷۹۰ق خشکسالی بزرگی در تبریز رویداد، آنچنانکه اگر کسی اندکی غله در خانهاش یافت میشد، به گناه احتکار با شکنجهای سخت روبه رو و کشته میشد. در زمستان همان سال یک من نان به سنگ تبریز به ۱۰ دینار فروخته میشد. در این قحط و خشکسالی حدود ۱۰۰ هزار تن از تبریزیان جان باختند. [۲۰۹]
حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ج۱، ص۲۹۰، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
تیمور در ۷۹۵ق تیول هولاکو (تخت هولاکو) را که شامل آذربایجان، ری، گیلان، شروان، دربند و سرزمینهای آسیای صغیر بود، به فرزندش میرانشاه واگذارد و تبریز پایتخت این سرزمینها شد. ۳ سال بعد میرانشاه که به سبب افتادن از اسب دچار آسیب مغزی و بیماریِ روانی شده بود، دست به کشتار بیگناهان و تخریب ابنیه و آثار تبریز زد. او استخوانهای خواجه رشیدالدین را درآورد و در گورستان یهودیان دفن کرد. سرانجام، تیمور پس از بازگشت از هند در ۸۰۲ ق به آذربایجان آمد، میرانشاه را خلع کرد و میرزا عمر پسر وی را به امیری گماشت. [۲۱۰]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۳۳، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
[۲۱۱]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۶۱۷- ۶۱۸، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۲۱۲]
ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، ج۱، ص۱۸۱، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳.
۵.۱ - سلطان احمد جلایربا درگذشت تیمور در ۸۰۷ق/۱۴۰۴م، درگیری طولانی عمر و ابوبکر (پسران میرانشاه) آغاز شد و در این میان تبریز دست به دست میگشت [۲۱۳]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۱۲۲-۱۱۲۵، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
تا آنکه سلطان احمد باردیگر در ۸۰۹ق به تبریز آمد. مردم او را به گرمی پذیرفتند، زیرا گمان داشتند که وی با مردم رفتاری نیکو خواهد داشت؛ اما وی از اوضاع کشور غفلت کرد و به لهو و لعب پرداخت. مردم به میرزا ابوبکر ملتجی شدند و میرزا ابوبکر راهی آذربایجان شد. احمد از شنیدن خبر آمدن ابوبکر هراسان شد و به بغداد رفت. [۲۱۴]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۱۲۶، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۲۱۵]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۶۱۸- ۶۱۹، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۲۱۶]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۳۲، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
میرزا ابوبکر پس از رفتن سلطان احمد به سوی بغداد، وارد تبریز شد و از تبریزیان دلجویی کرد. او میخواست در تعقیب سلطان احمد به بغداد برود، اما چون خبر قدرت گرفتن روزافزون قرایوسف را شنید، به دفع او پرداخت؛ در جنگی که درگرفت، شکست بر سپاهیان میرزا ابوبکر افتاد و به هنگام عقبنشینی بسیاری از لشکریان او کشته شدند و یا در آب ارس غرق گشتند. میرزا ابوبکر در حال فرار تبریز را غارت کرد و بسیاری از تبریزیان را کشت و قرایوسف بر تبریز دست یافت. در ۸۱۰ق/۱۴۰۷م بار دیگر میرزا ابوبکر آهنگ تبریز کرد، اما این بار نیز شکست خورد و پدرش میرانشاه نیز در جنگ به قتل رسید و در گورستان سرخاب تبریز به خاک سپرده شد. [۲۱۷]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۱۳۶-۱۱۳۷، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۲۱۸]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۳۴، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
در ربیعالاول ۸۱۳/ ژوئیه ۱۴۱۰ سلطان احمد جلایر از غیبت قرایوسف که به ارزنجان، در آسیای صغیر لشکر کشیده بود، سود جست و با تجمل و زینتی تمام وارد تبریز شد. گویند ۱۰۰ قطار شتر خیمه و بارگاه و باروبنه او را میکشیدند. [۲۱۹]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۱۴۲، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
وی در تبریز به دولتخانه فرود آمد؛ سرانجام در جنگ با قرایوسف که از ارزنجان بازگشته بود، کشته شد. جنازهاش را در آرامگاه جلایریان در عمارت دمشقیه به خاک سپردند. [۲۲۰]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۱۴۲، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۲۲۱]
سمرقندی، عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، ص۱۳۹-۱۴۱، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۸۳ش.
با کشته شدن احمد، [۲۲۲]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۱، ص۶۷، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
حکومت خاندان جلایر در تبریز سرآمد. از جلایریان سکههایی که همگی در تبریز ضرب شده، بر جای مانده است. [۲۲۳]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۲۹، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
۵.۲ - از قرایوسف تا اوزون حسنبا سرآمدن فرمانروایی جلایریان، قلمرو آنان به دست قراقویونلوها به ریاست قرایوسف افتاد. وی نخستین فرد از این طایفه است که به پادشاهی رسید و تبریز را پایتخت خود قرار داد [۲۲۴]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۶۲۹، تهران، ۱۳۵۲ش.
و مرکز عملیات نظامی و لشکرکشی به اطراف و اکناف کرد. از سوی دیگر شاهرخ تیموری برای جلوگیری از نفوذ قرایوسف، به سوی آذربایجان لشکر کشید، اما از ری فراتر نیامد. [۲۲۵]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۲۷، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
در ۸۲۳ق/۱۴۲۰م قرایوسف در اردوی خود در اوجان درگذشت. [۲۲۶]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۱، ص۷۳-۷۴، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۲۲۷]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۱۵۵، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
از آنجا که هیچیک از فرزندانش در اردو نبودند، هرج و مرج در سپاه افتاد و افراد سپاه پراکنده شدند. [۲۲۸]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۱۵۵، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۲۲۹]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۱، ص۷۳-۷۴، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
سرانجام، اعیان و اشراف تبریز، جسد او را برداشتند و به شهر ارجیش فرستادند، تا در کنار پدرانش به خاک سپرده شد و پس از او میرزا اسکندر پسرش بر جای او نشست. [۲۳۰]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۱۵۵، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۲۳۱]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۱، ص۷۶، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
پس از درگذشت قرایوسف، شاهرخ تیموری از ری به سوی آذربایجان حرکت کرد. [۲۳۲]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۱، ص۸۳- ۸۸، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
در این میان، بایسنقر میرزا به تبریز وارد شد و خطبه به نام شاهرخ خواند و به نام او سکه زد. [۲۳۳]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۱۵۶، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
شاهرخ نیز پس از شکست دادن اسکندر و اسپند، پسران قرایوسف، در الشکُرد (از توابع ارزروم) در تابستان ۸۲۴ق/۱۴۲۱م به تبریز آمد [۲۳۴]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۱۵۷، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۲۳۵]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۳۸، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
و علیبیک را به امارت تبریز منصوب داشت و خود به خراسان بازگشت. [۲۳۶]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۱، ص۸۸، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
در ۸۳۲ق اسکندر، پسر قرایوسف به سلطانیه دست یافت و شاهرخ دوباره سپاهی به آذربایجان گسیل داشت و نیروهای قراقویونلوها را در سلماس شکست داد و وارد تبریز شد و در زمستان۸۳۴ق حکومت آذربایجان را به ابوسعید، یکی از پسران قرایوسف که به اطاعت او درآمده بود، واگذار کرد. سال بعد ابوسعید به دست برادرش اسکندر کشته شد و در زمستان ۸۳۸ق شاهرخ بار سوم به تبریز آمد. اسکندر که تاب مقاومت در خود نمیدید، از تبریز گریخت، اما برادرش جهانشاه به شاهرخ پیوست و اظهار اطاعت کرد. شاهرخ تابستان ۸۳۹ق را در تبریز ماند و در همان سال حکومت آذربایجان را به جهانشاه سپرد. [۲۳۷]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۳۸- ۳۹، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
وی معروفترین پادشاه سلسله قراقویونلوهاست. قلمرو او از آسیای صغیر تا هرات و خلیج فارس گسترش داشت [۲۳۸]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، ج۳، ص۴۷۸- ۴۸۲، تهران، ۱۳۳۳ش.
[۲۳۹]
حسنزاده، اسماعیل، حکومت ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو در ایران، ج۱، ص۳۳-۳۴، تهران، ۱۳۷۹ش.
و تبریز پایتخت این سرزمین پهناور بود. وی خود را به ابوالمظفر و یا مظفرالدین ملقب ساخت. او به عمران و آبادی اهمیت بسیار میداد. مسجد کبود یا عمارت مظفریه یکی از آثار برجسته و یادگارهای وی در تبریز است. [۲۴۰]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۶۳۸، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۲۴۱]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۳۹-۴۰، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
برخی بنای آن را به همسر او خاتون جان بیگم نسبت میدهند، [۲۴۲]
ابن کربلایی، حافظحسین، روضات الجنان، ج۱، ص۵۲۴، به کوشش جعفر سلطان القرائی، تهران، ۱۳۴۴- ۱۳۴۹ش.
اما عبارت کتیبه آن العمارة المبارکة المظفریة، دلیل بر آن است که مسجد یادگار این پادشاه قراقویونلوست. [۲۴۳]
نخجوانی، حسین، چهل مقاله، ج۱، ص۱، به کوشش یوسف خادم هاشمینسب، تبریز، ۱۳۴۳ش.
[۲۴۴]
نخجوانی، حسین، چهل مقاله، ج۱، ص۴، به کوشش یوسف خادم هاشمینسب، تبریز، ۱۳۴۳ش.
[۲۴۵]
مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، مسجد کبود.
در زمان او در ۸۴۱ق در تبریز بیماری طاعون شایع شد. [۲۴۶]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۶۳۸، تهران، ۱۳۵۲ش.
کشتار حروفیان تبریز نیز از دیگر وقایع روزگار اوست. [۲۴۷]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۶۸۹-۷۰۲، تهران، ۱۳۵۲ش.
۵.۳ - آققویونلوهاجهانشاه در جنگ با اوزون حسن آققویونلو کشته شد. [۲۴۸]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۲، ص۴۲۶-۴۳۳، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۲۴۹]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۲۰۲-۱۲۰۵، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
پس از جهانشاه تبریز دچار آشوب و هرج و مرج شد و در دست افراد خاندان قراقویونلو دست به دست میگشت. با انتشار خبر فوت جهانشاه، ساربانقلی نامی (که یکی از اشرار تبریز بود) عدهای از اراذل و اوباش را گرد آورد و شهر تبریز را غارت کرد. [۲۵۰]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۲، ص۴۳۴، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
در این میان، دختران اسکندر به نامهای آرایش بیگم و شاهسرای بیگم جامه رزم پوشیده، ساربانقلی را از میان برداشتند و برادر خانهنشین خود، حسینعلی را به پادشاهی برگزیدند و به نام او در تبریز سکه زدند و خطبه خواندند. [۲۵۱]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۲، ص۴۳۵، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
از سوی دیگر حسنعلی، فرزند بزرگ جهانشاه که در زمان حیات پدر در قلعه ماکو زندانی بود، پس از کشتهشدن پدر از قلعه بیرون آمد و با کمک جمعی از امیران و امیرزادگان و نوکران با دوسه هزار کس به تبریز آمد و بر تخت نشست و خزاین پدری را تصاحب، و میان اطرافیان تقسیم کرد و هر یک را حکومتِ جایی داد. [۲۵۲]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۲، ص۴۳۸-۴۴۲، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
سرانجام، حسنعلی قراقویونلو در همدان کشته شد [۲۵۳]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۲، ص۵۰۹-۵۱۰، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
و بهاین ترتیب، سلسله ترکمانان قراقویونلو منقرض گردید و قلمرو آنان به حاکمیت طایفه دیگری از ترکمانان که در تاریخ به آق قویونلوها معروفاند، افتاد. [۲۵۴]
هینتس، والتر، تشکیل دولت ملی در ایران، ج۱، ص۷۰، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۴۶ش.
شاخصترین فرد خاندان آققویونلو اوزون حسن است. کنیهاش ابوالنصر و عنوانش صاحبقران بود. [۲۵۵]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۱، ص۷، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
وی پس از پیروزی بر ابوسعید تیموری [۲۵۶]
میرخواند، محمد، روضة الصفا، ج۶، ص۱۲۰۲-۱۲۰۵، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
و کشته شدن حسنعلی، پسر جهانشاه، در ۸۷۳ق به تبریز آمد [۲۵۷]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۴۶، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
[۲۵۸]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۲، ص۵۲۲-۵۲۴، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
و پس از ورود به تبریز به مسجد و خانقاه مظفریه (مسجد کبود)، رفت و بر دفن شدگان در آنجا، فاتحه خواند و آنگاه به عمارت صاحب آباد فرود آمد. سادات، علما، تبریزیان و اهالی دیگر شهرها را که به آنجا آمده بودند، بنواخت و پس از برگزیدن حاکم شرع تبریز، به همدان رفت. [۲۵۹]
طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، ج۱، ص۵۲۳-۵۲۴، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش.
اوزون حسن پایتخت خود را به تبریز آورد و همه قبایل و عشایر آققویونلو را از آناتولی شرقی به ایران فراخواند. [۲۶۰]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۴۶، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
در دوران فرمانروایی اوزون حسن و پسرش یعقوب، تبریز به تدریج اهمیت و اعتبار خود را بازیافت. او برای اتحاد با دول اروپایی دست به اقداماتی زد و سفرایی رد و بدل شد. سفیران و بازرگانان ونیزی که به ایران و دربار آققویونلو آمدند، زندگی پرشور مردم تبریز و اوضاع اجتماعی و اقتصادی آن را به تفصیل وصف کردهاند. پس از درگذشت اوزون حسن، سلطان خلیل و سپس یعقوب به سلطنت رسیدند. یعقوب زمستانها در تبریز و تابستانها در ییلاق سهند اقامت میکرد. [۲۶۲]
ابن کربلایی، حافظحسین، روضات الجنان، ج۱، ص۵۲۵، به کوشش جعفر سلطان القرائی، تهران، ۱۳۴۴- ۱۳۴۹ش.
یعقوب شیخ حیدر صفوی پدر شاه اسماعیل را کشت، سر او را به تبریز آورد و در کوچهها گرداند. [۲۶۳]
فضلالله بن روزبهان، تاریخ عالم آرای امینی، ج۱، ص۲۹۴-۲۹۶، به کوشش محمداکبر عشیق، تهران، ۱۳۸۲ش.
[۲۶۴]
هینتس، والتر، تشکیل دولت ملی در ایران، ج۱، ص۱۰۸-۱۰۹، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۴۶ش.
فرمانروایان آققویونلو به ویژه سلطان حسن و یعقوب در آبادانی تبریز بسیار کوشیدند؛ چنانکه تبریز در روزگار آنان شهری آبادان و پر رونق بود. این خاندان آثاری در تبریز به وجود آوردند که امروزه از بیشتر آنها نشانهای نمانده است. عمارت نصریه در صاحب آباد، مسجد حسن پادشاه، عمارت قیصریه و قصر هشت بهشت از آن جملهاند. [۲۶۵]
هینتس، والتر، تشکیل دولت ملی در ایران، ج۱، ص۱۳۹-۱۴۴، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۲۶۶]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۷۴۰-۷۵۱، تهران، ۱۳۵۲ش.
۶ - دوران صفویهاختلافات و جنگهای خانگی میان امیران آققویونلو در سالهای پایانی سده ۹ و آغاز سده ۱۰ق آن دولت را در سراشیبی سقوط و زوال قرار داد. قلمرو دولت آق قویونلو میان الوندبیک و مرادبیک تقسیم شد و رودخانه قزل اوزن مرز میان قلمرو این دو امیر تعیین گردید. آذربایجان، اران و دیاربکر در قلمرو الوندبیک قرار گرفت و عراق و فارس و کرمان از آنِ مرادبیک شد [۲۶۷]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، ج۴، ص۴۴۶، تهران، ۱۳۳۳ش.
و الوند در دارالسلطنه تبریز استقرار یافت. [۲۶۸]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، ج۴، ص۴۴۶، تهران، ۱۳۳۳ش.
از دیگر سو، امیران چندی در گوشهای از ایران مانند خراسان، شروان، خوزستان و دیگر جایها به استقلال فرمان میراندند. [۲۶۹]
شاه اسماعیل اول، ص۲۸۸، پارسا دوست، منوچهر، شاه اسماعیل اول، تهران، ۱۳۷۵ش.
در چنین اوضاع و احوالی بود که اسماعیل نوجوان (بنیانگذار سلسله صفویه) در ۹۰۵ق/۱۵۰۰م در لاهیجان خروج کرد. [۲۷۰]
عالم آرای شاه اسماعیل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، ج۱، ص۴۳-۴۵، تهران، ۱۳۴۹ش.
او به همراه مریدانش آهنگ شروان کرد و پس از شکست دادن شروانشاه، در بهار ۹۰۷ق در محل شرور، در حوالی نخجوان به مصاف الوندبیک آق قویونلو رفت و پس از پیروزی در این جنگ پیروزمندانه وارد تبریز شد. [۲۷۱]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، ج۴، ص۴۶۲- ۴۶۴، تهران، ۱۳۳۳ش.
[۲۷۲]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۷- ۴۸، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
مردم تبریز با نثار طبقهای زر به گرمی از اسماعیل استقبال کردند. [۲۷۳]
عالم آرای شاه اسماعیل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، ج۱، ص۵۹، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۲۷۴]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۱۲۱-۱۲۲، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
وی در تبریز بر تخت نشست و پادشاهی خود را اعلام داشت [۲۷۵]
عالم آرای شاه اسماعیل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، ج۱، ص۵۹-۶۰، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۲۷۶]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۶۰- ۶۱، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۲۷۷]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۷، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
و خود را شاهنشاه ایران خواند. [۲۷۸]
پیگولوسکایا، ن. و. و دیگران، تاریخ ایران، ج۲، ص۵۰۷، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۴۶ش.
شاه اسماعیل پس از آن تشیع آشکار ساخت و خطبه به نام امامان شیعه خواند. [۲۷۹]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۶۰-۶۱، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۲۸۰]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۱۲۲، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۲۸۱]
غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، ج۱، ص۲۶۶- ۲۶۷، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۳ش.
[۲۸۲]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۷، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
به دستور شاه اسماعیل، مولانا احمد اردبیلی در مسجد جامع تبریز بر سر منبر رفت و خطبه به نام امامان اثنا عشر (علیهالسلام) خواند. [۲۸۳]
عالم آرای شاه اسماعیل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، ج۱، ص۶۰-۶۱، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۲۸۴]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، ج۴، ص۴۶۷- ۴۶۸، تهران، ۱۳۳۳ش.
بدینسان، رسمیت مذهب تشیع اعلام شد. شاه اسماعیل در رسمیت دادن به مذهب شیعه در تبریز که ساکنان آن سنی مذهب بودند، به خشونت و سختگیری پرداخت. [۲۸۵]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، ج۴، ص۴۶۷-۴۶۸، تهران، ۱۳۳۳ش.
[۲۸۶]
شاه اسماعیل اول، ص۲۷۸، پارسا دوست، منوچهر، شاه اسماعیل اول، تهران، ۱۳۷۵ش.
بر اثر این سختگیریها گروهی از سنیان متعصب تبریز را ترک گفتند؛ بسیاری از آنان به قلمرو عثمانیان، و گروهی نیز به هرات رفتند. [۲۸۷]
شاه اسماعیل اول، ص۲۸۰، پارسا دوست، منوچهر، شاه اسماعیل اول، تهران، ۱۳۷۵ش.
۶.۱ - جنگ چالدرانتشکیل دولتی نیرومند در همسایگی شرقی امپراتوری عثمانی با اعتقاد راسخ به مبانی مذهب شیعه و پیشرویهای شاه اسماعیل در ماوراءالنهر برای فرمانروایان عثمانی که خود را پیشوا و مدافع جهان اسلام میدانستند، قابل پذیرش نبود. آنان که درصدد توسعه قلمرو خود از جانب شرق نیز بودند، اختلاف مذهبی را بهانه قرار دادند و با داعیه احیای اسلام و نظایر آن جنگهایی را به وجود آوردند که از آغازین سالهای سده ۱۰ تا نیمه دوم سده ۱۳ق با فراز و فرودهایی ادامه داشته است. در این میان، آذربایجان و به ویژه شهر تبریز با موقعیت مهم جغرافیایی و قرار گرفتن بر سر راههای بازرگانی اروپا و آسیا و نیز با توجه به موقعیت سیاسی آن همواره مورد توجه سلاطین عثمانی بوده، و در این رهگذر در معرض حملات و آسیبها قرار داشته است. افزایش روزافزون طرفداران خاندان صفوی در آناتولی، [۲۸۸]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۱۳۴، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
و قیامهایی نظیر قیام شاهقلی باباتکلو [۲۸۹]
Uzunçarԫılı، İH، ج۲، ص۲۳۰-۲۳۱، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
و تبلیغات شیعی در آناتولی، [۲۹۰]
Tekindağ MC، Yeni kaynak ve vesikalarin isigi altinda Yavuz Sultan Selimin Iran seferi، ج۱، ص۵۰-۵۲، Tarih Dergisi، Istanbul، ۱۹۶۸، vol XVII، no ۲۲.
فرمانروایان عثمانی به ویژه سلطان سلیم را بیمناک ساخت و در پی آن مقدمات لشکرکشی به ایران را فراهم آورد. وی پس از دریافت فتوای علمای سنی مبنی بر مشروع بودن این لشکرکشی، با قتل عام بیش از ۴۰ هزار شیعی، از ۷ تا ۷۰ ساله در آناتولی [۲۹۱]
Tekindağ MC، Yeni kaynak ve vesikalarin isigi altinda Yavuz Sultan Selimin Iran seferi، ج۱، ص۵۶، Tarih Dergisi، Istanbul، ۱۹۶۸، vol XVII، no ۲۲.
که برای اطمینان از پشتسر خود بدان دست یازید، به مرزهای ایران رسید. [۲۹۲]
فلسفی، نصرالله، جنگ چالدران، ج۱، ص۸۸، چند مقاله تاریخی و ادبی، تهران، ۱۳۴۲ش.
[۲۹۳]
Tekindağ MC، Yeni kaynak ve vesikalarin isigi altinda Yavuz Sultan Selimin Iran seferi، ج۱، ص۴۹-۷۸، Tarih Dergisi، Istanbul، ۱۹۶۸، vol XVII، no ۲۲.
[۲۹۴]
Uzunçarԫılı، İH، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۵، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
[۲۹۵]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۱۴۳- ۱۴۹، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
رویارویی دو سپاه در دوم رجب ۹۲۰ق/۲۳ اوت ۱۵۱۴م در دشت چالدران در نزدیکی خوی اتفاق افتاد. [۲۹۶]
عالم آرای شاه اسماعیل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، ج۱، ص۵۲۰- ۵۲۸، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۲۹۷]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۶۹-۷۰، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۲۹۸]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۱۴۳-۱۴۴، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
در این لشکرکشی سپاه ایران شکست خورد و شاه اسماعیل به درجزین رفت. [۲۹۹]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۱۴۹، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۰۰]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۲، ص۴۱۷، Graz، ۱۹۶۳.
پس از آن سلطان سلیم هیئتی را همراه ۴۰۰ تن از سپاهیان ینیچری به تبریز (که تحت اداره حلواچی اوغلو حسین بیک قرار داشت) فرستاد و به مردم تبریز امان داد [۳۰۱]
Tekindağ MC، Yeni kaynak ve vesikalarin isigi altinda Yavuz Sultan Selimin Iran seferi، ج۱، ص۷۱، Tarih Dergisi، Istanbul، ۱۹۶۸، vol XVII، no ۲۲.
[۳۰۲]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۲، ص۴۱۷-۴۱۸، Graz، ۱۹۶۳.
آنگاه در ۱۶ رجب ۹۲۰ق/۶ سپتامبر ۱۵۱۴م وارد تبریز شد [۳۰۳]
Tekindağ MC، Yeni kaynak ve vesikalarin isigi altinda Yavuz Sultan Selimin Iran seferi، ج۱، ص۷۲، Tarih Dergisi، Istanbul، ۱۹۶۸، vol XVII، no ۲۲.
[۳۰۴]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۱۴۹، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
و مورد استقبال جمعی از اشراف واقع شد. [۳۰۵]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۱۴۹، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
سلطان سلیم پس از ورود به تبریز به مسجد حسن پادشاه، واقع در میدان صاحبآباد رفت و نماز گزارد و خطبه به نام خلفای راشدین خوانده شد. [۳۰۶]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۱۴۹، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۰۷]
عالم آرای شاه اسماعیل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، ج۱، ص۵۳۳، تهران، ۱۳۴۹ش.
وی در تبریز با بدیعالزمان میرزا، فرزند سلطان حسین بایقرا که در دربار صفوی بود، دیدار کرد و او را مورد تکریم قرار داد و هنگام مراجعت بدیعالزمان را با خود به استانبول برد. [۳۰۸]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۲، ص۴۱۸، Graz، ۱۹۶۳.
[۳۰۹]
Uzunçarԫılı، İH، ج۲، ص۲۶۹، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
سلطان سلیم بیش از یک هفته نتوانست در تبریز اقامت کند و ناگزیر به بازگشت شد. [۳۱۰]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۱۴۹، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۱۱]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، ج۴، ص۵۴۸، تهران، ۱۳۳۳ش.
[۳۱۲]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۲۴۲-۲۴۳، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
کمیابی در تبریز و ناتوانی سلطان سلیم در تهیه آزوقه سپاه [۳۱۳]
عالم آرای شاه اسماعیل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، تهران، ۱۳۴۹ش.
همچنین مخالفت سران سپاه ینیچری با ادامه این جنگ و نارضایی آنها از جنگ دو ملت مسلمان [۳۱۴]
عالم آرای شاه اسماعیل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، ج۱، ص۵۳۳-۵۳۴، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۳۱۵]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۲، ص۴۲۰، Graz، ۱۹۶۳.
[۳۱۶]
فلسفی، نصرالله، جنگ چالدران، ج۱، ص۷۲-۷۳، چند مقاله تاریخی و ادبی، تهران، ۱۳۴۲ش.
[۳۱۷]
Tekindağ MC، Yeni kaynak ve vesikalarin isigi altinda Yavuz Sultan Selimin Iran seferi، ج۱، ص۷۳، Tarih Dergisi، Istanbul، ۱۹۶۸، vol XVII، no ۲۲.
را از علل بازگشت زود هنگام سپاه عثمانی دانستهاند. سلطان سلیم هنگام مراجعت شمار بسیاری از هنرمندان، شاعران، دانشمندان، صنعتگران و گروهی از بازرگانان، همچنین خزاین شاه اسماعیل را با چند زنجیر فیل همراه خود به استانبول برد. [۳۱۸]
فلسفی، نصرالله، جنگ چالدران، ج۱، ص۷۵، چند مقاله تاریخی و ادبی، تهران، ۱۳۴۲ش.
[۳۱۹]
Tekindağ MC، Yeni kaynak ve vesikalarin isigi altinda Yavuz Sultan Selimin Iran seferi، ج۱، ص۷۲، Tarih Dergisi، Istanbul، ۱۹۶۸، vol XVII، no ۲۲.
حیدر چلبی، وقایعنگار سلطان سلیم که در این لشکرکشی همراه بود، شمار این افراد را ۷۰۰، ۱ تن نوشته است. [۳۲۰]
Tekindağ MC، Yeni kaynak ve vesikalarin isigi altinda Yavuz Sultan Selimin Iran seferi، ج۱، ص۷۲، Tarih Dergisi، Istanbul، ۱۹۶۸، vol XVII، no ۲۲.
شاه اسماعیل که در درجزین بود، با شنیدن خبر بازگشت سپاه عثمانی، در شعبان ۹۲۰/ اکتبر ۱۵۱۴ به تبریز برگشت و در آنجا قشلاق کرد. [۳۲۱]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۱۴۹، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۲۲]
غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، ج۱، ص۲۷۷، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۳ش.
[۳۲۳]
خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، ج۴، ص۵۴۷- ۵۴۸، تهران، ۱۳۳۳ش.
شکست در جنگ چالدران پای عثمانیان را به ایران گشود. جنگ میان ایران و عثمانی از این زمان تا انعقاد معاهده ارزنة الروم در ۱۲۶۳ق/۱۸۴۷م با فراز و فرودهایی ادامه داشت.شاه اسماعیل همواره به جبران شکست چالدران میاندیشید، از جمله در ۹۲۱ق/۱۵۱۵م در ملاقات با نمایندگان پادشاهان مجارستان و آلمان، آنان را به اتحاد برضد عثمانی دعوت کرد، [۳۲۴]
طاهری، ابوالقاسم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ج۱، ص۱۶۹-۱۷۰، تهران، ۱۳۴۹ش.
اما وی تا زمان مرگش نسبت به عثمانیها با احتیاط بیشتر رفتار کرد و حتی در جنگهای سلیم با نورعلی خلیفه و علاءالدوله ذوالقدر که چشم امید به اسماعیل دوخته بودند، مداخله نکرد. [۳۲۵]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۱۵۴-۱۵۶، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
سرانجام، شاه اسماعیل در ۱۹ رجـب ۹۳۰ در گردنه صائین، میان سراب ـ اردبیل درگذشت. [۳۲۶]
غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، ج۱، ص۲۸۰-۲۸۱، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۳ش.
[۳۲۷]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۱۸۱، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
۶.۲ - سلطنت شاه طهماسبپس از درگذشت شاه اسماعیل، طهماسب به جای پدر زمام امور را به دست گرفت. [۳۲۸]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۲۹]
غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، ج۱، ص۲۸۱، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۳ش.
در بیشتر دوره فرمانروایی طهماسب، تبریز همچنان پایتخت بود. در روزگار سلطنت طولانی شاه طهماسب (۹۳۰-۹۸۴ق/۱۵۲۴-۱۵۷۶م) که با سلطنت سلطان سلیمان قانونی و فرزندش سلیم دوم همزمان بود، تبریز به سبب موقعیت ویژه جغرافیایی و نزدیکی به مرزهای عثمانی، همیشه موردعلاقه عثمانیان بود؛ چنانکه سلیمان، طهماسب را به تسخیر تبریز و آذربایجان و ممالک ایران تهدید میکرد. [۳۳۰]
فریدونبک، احمد، منشآت السلاطین، ج۱، ص۵۴۱-۵۴۳، استانبول، ۱۲۷۴ق/ ۱۸۵۸م.
سلطان سلیمان در دوران سلطنت خود (۹۲۶-۹۷۴ق/۱۵۲۰-۱۵۶۶م)، ۴ بار به آذربایجان و تبریز لشکر کشید. پناهندگی اولامه (اُلمه) تکلو، سپهسالار آذربایجان نزد دولت عثمانی و تشویق و تحریک او به حمله به ایران، [۳۳۱]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۳۷، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۳۲]
غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، ج۱، ص۲۸۶، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۳ش.
[۳۳۳]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۱۰۹، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۳۳۴]
Uzunçarԫılı، İH، ج۲، ص۳۴۸-۳۴۹، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
سلطان عثمانی را در رسیدن به هدف خود که تسخیر تبریز بود، راسختر ساخت. در اجرای این هدف به فرمان سلیمان، وزیر اعظم ابراهیم پاشا به تهیه مقدمات امر و تجهیز سپاه پرداخت، ابراهیم نخست اولامه را به تبریز فرستاد. [۳۳۶]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۴۷، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
شاه طهماسب در آن زمان با نیروی عمده خود در خراسان به سر میبرد [۳۳۷]
غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، ج۱، ص۲۸۷، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۳ش.
[۳۳۸]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۴۷، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
و نیروهای اندکی که در تبریز مستقر بودند، یارای مقاومت در برابر نیروی ۱۰ هزار نفری عثمانی، به فرماندهی اولامه را نداشتند. از سوی دیگر خواجه شاهقلی، وزیر موسی سلطان والی تبریز و مولانا احمد طبسی، کس فرستادند و اولامه را به تبریز دعوت کردند و او در ۹۴۰ق وارد تبریز شد. [۳۳۹]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۴۷، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
چندی بعد، ابراهیم پاشا که آهنگ بغداد داشت، بـه تـوصیـه اسکنـدر چلبـی، عازم تبـریـز شد [۳۴۰]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۳، ص۱۴۶، Graz، ۱۹۶۳.
و در اول محرم ۹۴۱ق/۱۳ ژوئیه ۱۵۳۴م وارد تبریز گردید. [۳۴۱]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۳، ص۱۴۶، Graz، ۱۹۶۳.
وی اولامه را به اردبیل فرستاد. [۳۴۲]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۴۷، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
ابراهیم پاشا اردوگاه خود را در سعیدآباد (۳۰ کیلومتری شرق تبریز) برقرار ساخت و قلعهای نیز در شنب غازان برپا کرده، تیراندازانی در آنجا مستقر ساخت؛ همچنین برای جلوگیری از آشوب و قتل و غارت توسط نیروهای عثمانی یک قاضی برای شهر تعیین کرد. [۳۴۳]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۳، ص۱۴۶، Graz، ۱۹۶۳.
به این ترتیب، تبریز به تصرف ابراهیم پاشا درآمد. [۳۴۴]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۴۷- ۲۴۸، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۴۵]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۱۱۰، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۳۴۶]
Uzunçarԫılı، İH، ج۲، ص۳۵۰-۳۵۱، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
ابراهیم پاشا پس از استقرار در تبریز، سلطان سلیمان را به تبریز دعوت کرد. سلیمان قانونی که پیش از این در ۲۸ ذیقعده ۹۴۰ق/۱۰ ژوئن ۱۵۳۴م از استانبول به سوی ایران حرکت کرده بود، پس از ۳ ماه و نیم در ۱۸ ربیعالاول ۹۴۱ق/۲۷ سپتامبر ۱۵۳۴م وارد تبریز شد [۳۴۷]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۳، ص۱۴۷-۱۴۸، Graz، ۱۹۶۳.
[۳۴۸]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۴۸، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۴۹]
Uzunçarԫılı، İH، ج۲، ص۳۵۱، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
و سپس در اردوگاه اوجان به ابراهیم پاشا ملحق شد. [۳۵۰]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۳، ص۱۴۷-۱۴۸، Graz، ۱۹۶۳.
شاه طهماسب که شمار نیروهایش بیش از ۷ هزار تن نبود، [۳۵۱]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۴۹، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
مقاومت را صلاح ندانست و با اجرای سیاست زمین سوخته عثمانیان را در تنگنا قرار داد و روش جنگ و گریز در پیش گرفت [۳۵۲]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۴۹، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۵۳]
شاه طهماسب، تذکره، ص۶۵-۶۸، به کوشش کریم فیضی، قم، ۱۳۸۳ش.
سلیمان از اوجان به سلطانیه رفت و از آنجا آهنگ بغداد کرد و آن شهر را گشود. [۳۵۴]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۳، ص۱۴۷-۱۴۸، Graz، ۱۹۶۳.
[۳۵۵]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۲۵۲، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۵۶]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۱۱۲، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۳۵۷]
Uzunçarԫılı، İH، ج۲، ص۳۵۱-۳۵۲، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
با رفتن سلطان سلیمان به سوی بغداد، شاه طهماسب به تبریز بازگشت و از آنجـا به محاصره قلعـه وان (که اولامه بدانجا رفته بود) پرداخت. [۳۵۸]
غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، ج۱، ص۲۸۹، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۳ش.
سلیمان پس از ۴ ماه اقامت در بغداد، [۳۵۹]
Uzunçarԫılı، İH، ج۲، ص۳۵۲، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
بار دیگر به آذربایجان و تبریز آمد و در سرای شاهی اقامت کرد و سپس در مسجد حسن پادشاه نماز جمعه گزارد. وی ۱۵ روز در تبریز ماند و به تنظیم امور و فرستادن فتحنامه نزد دولتها اقدام کرد و آنگاه در رجب ۹۴۳/ دسامبر ۱۵۳۶ به استانبول بازگشت. [۳۶۰]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۳، ص۱۵۴، Graz، ۱۹۶۳.
[۳۶۱]
Uzunçarԫılı، İH، ج۲، ص۳۵۲، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
سلطان سلیمان بار دیگر در ۲۰ جمادیالآخر ۹۵۵ق/۲۷ ژوئیه ۱۵۴۸م، در پشتیبانی از القاص میرزا، برادر شاه طهماسب که داعیه سلطنت داشت و به عثمانی پناهنده شده بود، وارد تبریز شد [۳۶۲]
غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، ج۱، ص۲۹۷، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۳ش.
و در محله چرنداب اقامت گزید. [۳۶۳]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۲۹، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۶۴]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۱۱۷، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
سلطان سلیمان پس از طی راه طولانی استانبول ـ تبریز فقط ۴ روز توانست در تبریز بماند. [۳۶۵]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۱۱۷، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۳۶۶]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۲۹، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۶۷]
غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، ج۱، ص۲۹۷، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۳ش.
سوزاندن و از میان بردن غله و علوفه، مسدود ساختن کاریزها توسط مردم تبریز، [۳۶۸]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۲۸، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
چنان قحط و غلا به وجود آورد که در مدت توقف ۴روزه او در تبریز حدود ۵ هزار اسب و استر تلف شدند. سپاه عثمانی نیز به شهر هجوم آورد و به غارت مردم پرداخت؛ سرانجام، سلطان دستور توقف غارت را داد. از سوی دیگر شبیخونهای قزلباشان به اردوی عثمانی، سلطان سلیمان را مجبور به بازگشت کرد. [۳۶۹]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۳۰، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
سلطان سلیمان بار چهارم در ۹۶۱ق به آذربایجان آمد. اینبار سلطان عثمانی به نخجوان رسید و ایروان و قرهباغ را به تصرف درآورد. [۳۷۰]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۷۷- ۳۷۸، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۷۱]
شاه تهماسب اول، ص۲۳۶، پارسا دوست، منوچهر، شاه تهماسب اول، تهران، ۱۳۷۷ش.
۶.۲.۱ - نخستین پیمان صلحسرانجام، در شهر آماسیه در ۸ رجب ۹۶۲ق/ ۲۹ مه ۱۵۵۵م [۳۷۲]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۷۹، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۷۳]
Uzunçarԫılı، İH، ج۲، ص۳۶۱، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
[۳۷۴]
شاه تهماسب اول، ص۲۳۶، پارسا دوست، منوچهر، شاه تهماسب اول، تهران، ۱۳۷۷ش.
نخستین پیمان صلح میان دو دولت منعقد شد. [۳۷۵]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۷۹-۳۸۱، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
انعقاد این عهدنامه به جنگها و درگیریهای ۴۲ ساله عثمانی ـ ایران که از ۹۲۰ تا ۹۶۲ق بهطور متناوب ادامه داشت، خاتمه داد. پایداری شاهطهماسب در برابر عثمانیان و سیاست جنگوگریز وی مانع از تحقق اهداف عثمانیان در تصرف تبریز گردید. [۳۷۶]
شاه تهماسب اول، ص۲۳۸، پارسا دوست، منوچهر، شاه تهماسب اول، تهران، ۱۳۷۷ش.
حملههای مکرر عثمانیان به تبریز و اشغال موقت آن در دوره سلیم و سلیمان و نزدیکی مرزهای عثمانی به تبریز، شاه طهماسب را به اندیشه تغییر پایتخت به نقطهای امن انداخت. وی قزوین را به سبب موقعیت جغرافیایی ویژه، دوری از مرزهای عثمانی، قرار داشتن بر سر راههای ارتباطیِ شمال ـ جنوب، و شرق ـ غرب ایران، مورد توجه خاص خود قرار داد و این شهر را به جای تبریز پایتخت صفویان ساخت. [۳۷۷]
فیضی، کریم، مقدمه بر تذکره شاه طهماسب (هم )، ج۱، ص۱۷.
به این ترتیب، شهر تبریز پایگاه چندین صد ساله خود را از دست داد و دیگر هیچگاه پایتخت نشد.در سالهای آخر فرمانروایی شاه طهماسب، شورش بزرگی در تبریز روی داد که از ۹۷۹ تا ۹۸۱ق ادامه داشت. مردم تبریز که از فشارها و تعدیات دولتیان به ستوه آمده بودند، کشته شدن یکی از تبریزیان توسط داروغه تبریز (قلیبیک استاجلو) را بهانه قرار داده، با داروغه به جنگ پرداختند. [۳۷۸]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۷۹-۳۸۱، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۷۹]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۱۹۳، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
دامنه شورش به تدریج بالا گرفت و محلات تبریز یکی پس از دیگری به شورشیان پیوستند. رهبری شورش را پهلوانان هر محل برعهده داشتند. [۳۸۰]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۷۹-۳۸۱، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۸۱]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۱۹۴، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
شورشیان که مورخان آنها را رنود و اوباش نوشتهاند، [۳۸۲]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۷۹-۳۸۱، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۸۳]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۱۹۴، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
اداره امور شهر را برعهده گرفتند و مردم از بیم آنان همگی از سادات، قضات، شریف، قوی، ضعیف، توانگر و درویش سراسیمه گشتند. شاه طهماسب در پی شکایت مردم، سهراب بیک، پسر انصار خلیفه حاکم قراداغ را به یاری یوسفبیک استاجلو گسیل داشت. سرانجام، با دستگیری و اعدام سران شورشی، شورش فرونشانده شد. [۳۸۴]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۷۹-۳۸۱، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۸۵]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۱۹۴، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۳۸۶]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۳۶۹-۳۷۲، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
شاه طهماسب پس از آن مالیات مخصوص پیشهوران را که مال مُحترفه نامیده میشد، [۳۸۷]
پیگولوسکایا، ن. و. و دیگران، تاریخ ایران، ج۲، ص۵۲۶، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۴۶ش.
بر مردم تبریز بخشید و مردم شهر را از تکالیف دیوانی معاف داشت. [۳۸۸]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۷۷، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
معاف کردن مردم تبریز از پرداخت مالیاتهای تمغا و مال محترفه، نشان از وضع نابسامان اقتصادی مردم تبریز دارد که بر اثر حملات پیدرپی عثمانیها و اجرای سیاست زمینسوخته شاه طهماسب در برابر مهاجمان به وجود آمده بود. [۳۸۹]
شاه تهماسب اول، ص۶۰۲، پارسا دوست، منوچهر، شاه تهماسب اول، تهران، ۱۳۷۷ش.
از رویدادهای مهم دیگر زمان شاه طهماسب، پناهنده شدن همایون شاه، پسر ظهیرالدین بابر از پادشاهان گورکانی هند به دربار ایران است. همایون از طهماسب خواست تا اجازه دهد از تبریز و اردبیل دیدن کند. طهماسب نیز درخواست او را پذیرفت. [۳۹۰]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۳۱۰، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۹۱]
عالم آرای شاه طهماسب، به کوشش ایرج افشار، ج۱، ص۲۵۹، تهران، ۱۳۷۰ش.
هنگامی که همایون به تبریز آمد، مردم تبریز شهر را آذین بستند و از او استقبال گرمی کردند و در میدان صاحبآباد در برابرش بازی چوگان برگذار نمودند. همایون از آنجا به اردبیل رفت و پس از زیارت مقابر مشایخ صفویه، در میانه به اردوی شاه طهماسب پیوست. [۳۹۲]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۱۶۴، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
۶.۳ - سلطنت شاه اسماعیل دومشاه طهماسب در ۹۸۴ق/۱۵۷۶م، بعد از ۵۳ سال سلطنت درگذشت و پس از او شاه اسماعیل دوم بر جای او نشست. [۳۹۳]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۴۶۴، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
[۳۹۴]
روملو، حسن، احسن التواریخ، ج۱، ص۴۷۶، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
پس از انعقاد معاهده آماسیه تا درگذشت شاه طهماسب و زمان اسماعیل دوم، صلح میان دو طرف برقرار بود. [۳۹۵]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۱۲۸- ۱۲۹، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
با درگذشت اسماعیل دوم و بی سر و سامانی دولت و وجود اختلاف میان سران قزلباش، سلطان مراد سوم به عهدنامه صلح توجه نکرد و بخشی از نواحی مرزی مانند خوی و سلماس را تصرف کرد. امیرخان، بیگلربیگی آذربایجان به تبریز آمد، اما پس از گردآوری سپاه، نتوانست با عثمانیان مقابله کند و به تبریز برگشت و این آمد و رفتها موجب خرابی و ویرانی شهر شد. [۳۹۶]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۳۵۶-۳۵۷، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
در ۹۹۳ق/۱۵۸۵م عثمان پاشا اوزدمیراوغلو، وزیر اعظم عثمانی [۳۹۷]
Uzunçarԫılı، İH، ج۳، ص۶۲، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
به سوی تبریز آمد. اسکندربیک تبریز را بلده فاخره، دارالملک ایران، مقر سلطنت پادشاهان، با عمارات عالی از مساجد و مدارس، و دارای قرا و مزارع و باغات و بساتین، شهری ثروتمند، و ساکنان آن را تاجر و اهل حرفت و صناعت وصف نموده است، چنانکه در کل بلاد اسلام شهری بدان عظمت و جمعیت و آبادانی نشان نمیتوان داد [۳۹۸]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۷۶- ۴۷۷، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
اما با حمله عثمان پاشا، شهر خراب گردید و مردم دچار نهب و قتل و غارت شدند و از اوج عزت به حضیض مذلت افتادند. [۳۹۹]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۷۶-۴۷۷، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
مردم تبریز که آمدن عثمان پاشا و نزدیک شدن سپاه عثمانی را شنیـدند، همـراه با حسینقلیخان، برادر حاکم تبریز (که به نیابت او شهر را اداره میکرد) به اتفاق پهلوانان هر محله به دفاع از شهر پرداختند. محلات را کوچهبند کردند و بر سر هر کوچهبند یکی از معتبران قزلباش را مأموریت دادند. [۴۰۰]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۷۶، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۰۱]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۱۴، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۴۰۲]
افوشتهای محمود، نقاوة الآثار، ج۱، ص۱۶۷، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۷۳ش.
در این هنگام، سپاه عثمانی از راه تسوج به حومه تبریز رسید؛ اما سرانجام، حاکم شهر و قزلباشان شبانه فرار کردند و مردم را تنها گذاشتند. آنان نیز که یارای مقاومت در خود ندیدند، کامران بیک اوحدی، قاضی شهر و مولانا محمدعلی را که مفتی و شیخالاسلام بود، نزد عثمان پاشا فرستادند و اظهار اطاعت کردند. عثمان پاشا نیز از مردم تبریز دلجویی کرد و آنان را رعیت خواندگار روم نامید. [۴۰۳]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۷۸، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۰۴]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۱۶، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
عثمان پاشا پیروزمندانه وارد تبریز شد و در نزدیکی دولتخانه تبریز به ساختن قلعه پرداخت. کار ساخت قلعه در ۴۰ روز به اتمام رسید. [۴۰۵]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۱۷، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۴۰۶]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۷۹، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۰۷]
اولیا چلبی، سیاحتنامه، ج۲، ص۲۴۷، به کوشش احمد جودت، استانبول، ۱۳۱۴ق.
عثمانیان ابنیه و آثاری که از دوران ایلخانیان باقیمانده بود، نیز خانههای وزرا، وکلا، مساجد، مدارس و ابواب البر را ویران کردند و مصالح آن را در ساخت قلعه مورد استفاده قرار دادند. [۴۰۸]
افوشتهای محمود، نقاوة الآثار، ج۱، ص۱۷۰، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۴۰۹]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۶۳۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
عثمان پاشا لوازم جنگ از توپ، تفنگ و سایرآلات را به قلعه کشید و محافظت آن را به جعفر پاشا واگذار کرد. [۴۱۰]
افوشتهای محمود، نقاوة الآثار، ج۱، ص۱۷۰، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۴۱۱]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۶۳۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
سپاه عثمانی نیمی از شهر را در تصرف داشتند و نیم دیگر در تصرف قزلباشها بود که در محله سرخاب استقرار داشتند. [۴۱۲]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۶۳۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
[۴۱۳]
افوشتهای محمود، نقاوة الآثار، ج۱، ص۱۶۸، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۷۳ش.
از سوی دیگر مردم تبریز از راههای گوناگون با اشغالگران مبارزه میکردند. آنان به خیمههای عثمانیان شبیخون میزدند و اموالشان را غارت میکردند. [۴۱۴]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۷۹، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۱۵]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۶۳۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
[۴۱۶]
ایران در روزگار صفویان، ص۷۱۸، واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
عرصه بر عثمانیان به اندازهای تنگ شد که عثمان پاشا فرمان قتل عام داد. سپاه عثمانی آنچنان فجایعی در تبریز به وجود آوردند که تا آن زمان نظیر آن دیده نشده بود. تبریزیان شبانه شهر را ترک گفتند و در مواضع و محال قریبه پراکنده شدند و شهر به دست مخالفان درآمد؛ سرانجام، این فجایع آن چنان شدت گرفت که جمعی از عثمانیان توقف این قتل عام را خواستار شدند و عثمان پاشا فرمان توقف آن را صادر کرد. [۴۱۷]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۷۹، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۱۸]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۶۳۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
[۴۱۹]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۱۸، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
۶.۳.۱ - فرماندهی حمزه میرزاپس از آنکه ایرانیان از تصرف شهر ناتوان شدند، در اردوگاه اورم دول، در نزدیکی تبریز گرد آمدند و پس از شور و مشورت، قلیبیک قورچیباشی را به سرداری برگزیدند و آهنگ تبریز کردند. [۴۲۰]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۸۱، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۲۱]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۲۱، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۴۲۲]
افوشتهای محمود، نقاوة الآثار، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۵، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۷۳ش.
در جنگی که درگرفت، عثمانیان شکست خوردند و به قلعهای که ساخته بودند، پناه بردند و از آنجا بیرون نیامدند. [۴۲۳]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۳، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۲۴]
افوشتهای محمود، نقاوة الآثار، ج۱، ص۱۷۵-۱۷۶، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۴۲۵]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۲۲-۷۲۵، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
به نوشته منابع عثمانی، نیروهای ایرانی به فرماندهی حمزه میرزا، پس از تسخیر تبریز توسط عثمانیان، ۴ بار عثمانیها را شکست دادند و تلفات بسیاری بر آنان وارد ساختند. [۴۲۶]
Uzunçarԫılı، İH، ج۳، ص۶۲، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
[۴۲۷]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۸۱-۴۹۱ برای شرح این جنگها، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۲۸]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۲۲-۷۲۵، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
در این هنگام، عثمانپاشا درگذشت [۴۲۹]
افوشتهای محمود، نقاوة الآثار، ج۱، ص۱۷۶، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۴۳۰]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۲۷- ۷۲۸، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
و بخش اعظم سپاه عثمانی راه بازگشت در پیش گرفت. تبریزیان آنان را تا قصبه تسوج تعقیب کردند، [۴۳۱]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۳۰، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
بقیه عثمانیها نیز در قلعه ماندند. [۴۳۲]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۲۷- ۷۲۸، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
در این میان، تبریزیان قلعه را محاصره کردند و به کندن نقب در اطراف قلعه پرداختند، اما به علل و سوانح گوناگون که روی داد، در این امر موفق نشدند. [۴۳۳]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۹۲- ۴۹۹، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۳۴]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۴۳-۷۴۴، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
با درگذشت عثمان پاشا، فرهاد پاشا به سرداری عملیات نظامی در ایران گمارده شد. [۴۳۵]
Uzunçarԫılı، İH، ج۳، ص۶۲، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
[۴۳۶]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۱۰۰، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
یکی از علل عدم موفقیت حمزه میرزا در محاصره قلعه، خیانت قورچیباشی و جبار قلیبیک، برادرزاده او و پناهنده شدن به عثمانیها و نشان دادن محل نقب بود. [۴۳۷]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۴۹۷، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۳۸]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۱۰۱، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
با همه این احوال، تبریزیان مدت ۱۰ ماه قلعه را محاصره کرده بودند و عرصه بر سپاه عثمانی در درون قلعه آن چنان تنگ شده بود که آنان گوشت اسب و سگ را نیز میخوردند. [۴۳۹]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۱۰۱، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
نخستین وظیفه فرهاد پاشا کمک به ساکنان قلعه و پایان دادن به محاصره بود. در مدت محاصره، سپاهیان ایران ۱۸ بار به قلعه حمله بردند و نیروهای عثمانی نیز ۴۸ بار از قلعه حمله کردند. [۴۴۰]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۱۰۱-۱۰۲، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
سرانجام، فرهاد پاشا موفق شد محاصره قلعه را بشکند و به ساکنان قلعه کمک، و آنها را تقویت نماید. [۴۴۱]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۱۰۱-۱۰۲، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
[۴۴۲]
Uzunçarԫılı، İH، ج۳، ص۶۲، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
[۴۴۳]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۵۳۵، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
از سوی دیگر، سپاه ایران که حمزه میرزا فرماندهی آن را برعهده داشت، از تصرف قلعه منصرف شد و فرمان داد که مردم شهر را تخلیه کنند و مواضع و محلاتی را که در تصرف قزلباشان بود، آتش بزنند و ویران نمایند. [۴۴۴]
افوشتهای محمود، نقاوة الآثار، ج۱، ص۲۰۴- ۲۰۵، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۴۴۵]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۹۳، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
در این میان، حمزه میرزا پیشنهاد ترک مخاصمه و صلح میان دو دولت را که از جانب فرهاد پاشا عنوان شده بود، به شرط بازگرداندن تبریز به سبب آنکه گورخانه قدیم قزلباش است، پذیرفت. [۴۴۶]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۵۳۶، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۴۷]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۹۵، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
فرهاد پاشا برای تثبیت مبانی دوستی خواستار فرستادن یکی از شاهزادگان صفوی به دربار عثمانی شد که تبریز به تیول او داده شود و از سوی حمزه میرزا نیز حیدر میرزا، پسر کوچکترش برای این امر انتخاب شد. [۴۴۸]
افوشتهای محمود، نقاوة الآثار، ج۱، ص۲۰۷- ۲۰۸، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۴۴۹]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۵۳۶، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۵۰]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۹۶، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
در این هنگام، حمزه میرزا کشته شد. [۴۵۱]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۶۴۷، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
[۴۵۲]
افوشتهای محمود، نقاوة الآثار، ج۱، ص۲۱۵، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۴۵۳]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۷۹۸- ۷۹۹، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۴۵۴]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۵۳۹-۵۴۰، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
۶.۴ - سلطنت شاه عباس صفویپس از کشته شدن حمزه میرزا اوضاع آشفتهتر شد، اطاعت از فرمان پادشاه از میان رفت و هر کس ولایتی را به تصرف درآورد. در این میان، جعفر پاشا نیز که در قلعه تبریز بود، فرصت را غنیمت شمرد و به تسخیر و ضبط نواحی اطراف پرداخت [۴۵۵]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۵۵۵، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۵۶]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، ص۸۱۸، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
و به این ترتیب، بیشتر نواحی آذربایجان از تصرف نیروهای ایرانی خارج شد. سرانجام، شاه عباس از خراسان به قزوین آمد و بر تخت سلطنت نشست. [۴۵۷]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۵۷۰، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۵۸]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۶۷۱، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
با توجه به اوضاع نابسامان کشور، فرمانروای جدید صفوی، تحت فشار عثمانیان از غرب، و ازبکان از شرق، صلح با عثمانی را لازم شمرد و حیدر میرزا را همراه مهدیقلیخان چاوشلو که حاکم اردبیل بود، با نامهای دوستانه و تحفهها و هدیههایی به بابعالی فرستاد. [۴۵۹]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۲، ص۶۳۸- ۶۳۹، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۶۰]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۱۱۴-۱۱۵، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
[۴۶۱]
Uzunçarԫılı، İH، ج۳، ص۶۳، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
سلانیکی، مؤلف تاریخ به مهمانداری شاهزاده ایرانی تعیین شد. [۴۶۲]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۴، ص۱۸۱، Graz، ۱۹۶۳.
سرانجام، معاهده صلح در ۲۴ جمادیالاول ۹۹۸ق/۲۱ مارس ۱۵۹۰م در استانبول امضا شد. به موجب این عهدنامه، تبریز و تمام مناطقی که عثمانیان به تصرف درآورده بودند، مانند قرهباغ، قارص و دیگر جاها به عثمانیان واگذار شد. [۴۶۳]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۴، ص۱۸۲، Graz، ۱۹۶۳.
[۴۶۴]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۱۱۷، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
[۴۶۵]
Uzunçarԫılı، İH، ج۳، ص۶۳، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
به این ترتیب، جنگ ایران و عثمانی که از ۹۸۶ تا ۹۹۸ق ادامه داشت، پایان یافت و برخی نواحی تا ۱۰۱۲ق که شاهعباس آنها را باز پس گرفت، در تصرف عثمانیها باقی ماند.شاهعباس پس از آنکه آشوبهای داخلی را فرونشاند و حملات ازبکان به خراسان را دفع کرد و از آن جانب آسودهخاطر شد، برای بازپس گیری مناطقی که سپاه عثمانی تصرف کرده، و برابر معاهده صلح ۹۹۸ق به آنها واگذار شده بود، اقدام نمود. ۶.۴.۱ - تصرف تبریزوی در ۷ ربیعالآخر ۱۰۱۲ق/۴ سپتامبر ۱۶۰۳م، در هفدهمین سال سلطنت خـود از اصفهان به تبریز حرکت کرد. در این هنگام، علی پاشا، حکمران تبریز در شهر نبود. شاه در ۱۲ روز از اصفهان به تبریز رسید. از آنجا که ساکنان قلعه از موضوع خبردار نبودند، شاهعباس بدون مقاومت وارد شهر شد. مردم تبریز با شعارِ شاهی سیونی (شاه دوستی) به استقبال او شتافتند و بسیاری از عثمانیان را به قتل رساندند. شاه عباس در شنب غازان اقامت گزید. مردم نواحی اطراف نیز با شنیدن خبر ورود شاه، به پایبوسی آمدند. [۴۶۶]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۲، ص۱۰۳۰-۱۰۳۲، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۶۷]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۷۶۸- ۷۶۹، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
شهر تبریز در این جنگها و در مدت توقف عثمانیان به ویرانهای بدل شده بود و آثاری که از دوران گذشته در آنجا مانده باشد، کمتر به چشم میخورد. [۴۶۸]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۲، ص۱۰۳۰-۱۰۳۲، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۶۹]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۷۶۸- ۷۶۹، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
علی پاشا، حاکم عثمانی شهر که به جانب سلماس رفته بود، هنگام بازگشت در مرند از آمدن شاه آگاه شد؛ برخورد نیروهای عثمانی و ایران در حوالی صوفیان روی داد که در نتیجه آن عثمانیها شکست خوردند. [۴۷۰]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۲، ص۱۰۳۳-۱۰۳۶، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۷۱]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۷۶۹-۷۷۰، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
[۴۷۲]
Uzunçarԫılı، İH، ج۳، ص۶۴-۶۵، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
علی پاشا در این جنگ دستگیر شد، اما شاه عباس با او به مهربانی رفتار کرد. [۴۷۳]
Uzunçarԫılı، İH، ج۳، ص۶۴-۶۵، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
پس از این پیروزی، شاه عباس به تبریز بازگشت و به فتح قلعه همت گماشت. ساکنان قلعه که نخست سرجنگ داشتند، پس از شور و مشورت از قلعه بیرون آمدند و آنجا را تسلیم کردند. سربازان قزلباش بنابر اماننامه شاه عباس آنان را در ماندن و یا رفتن آزاد گذاشتند و اموالشان را تصرف نکردند. [۴۷۴]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۲، ص۱۰۳۳-۱۰۳۶، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۷۵]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۷۶۹-۷۷۰، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
[۴۷۶]
Uzunçarԫılı، İH، ج۳، ص۶۴-۶۵، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
قلعه تبریز بیش از ۲۰ سال در تصرف عثمانیها بود و آنان در آنجا خانههای بسیار، گرمابه، دکان و امثال آن ساخته بودند. شاه دستور داد همه آن آثار را ویران، و با خاک یکسان کنند. [۴۷۷]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۷۷۰، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
[۴۷۸]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۲، ص۱۰۵۴، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
شاه عباس حکمرانی تبریز را به ذوالفقارخان واگذاشت. [۴۷۹]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۲۲۶، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
[۴۸۰]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۲، ص۱۰۳۸، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
پس از پیروزیهای شاه عباس، دولت عثمانی برای بازپسگیری تبریز و دیگر نواحیای که از دست داده بود، بارها تلاش کرد. سلطان احمد اول در آغاز سلطنت خود، جغالهزاده (جغال اوغلو) سنان پاشا را به فرماندهی سپاه عثمانی به ایران گسیل داشت. [۴۸۱]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۲، ص۱۰۳۸، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۸۲]
Uzunçarԫılı، İH، ج۳، ص۶۵، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
[۴۸۳]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۲۳۲، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
[۴۸۴]
نعیما، مصطفی، تاریخ، ج۱، ص۳۹۸، استانبول، ۱۲۸۰ق.
او در میان راه نامهای به شاه عباس فرستاد و اعاده مناطقی را که در زمان مراد سوم به تصرف عثمانیان درآمده بود، خواستار شد؛ اما شاه عباس درخواست او را رد کرد و اجرای مفاد عهدنامه ۹۶۲ق/۱۵۵۵م آماسیه را خواستار شد. [۴۸۵]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۲۵۴، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
[۴۸۶]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۲، ص۱۳۵۲-۱۳۵۳، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
مراد پاشا تا نزدیکی تبریز آمد و شاه عباس که در این زمان در تبریز به سر میبرد، به تقویت استحکامات دفاعی شهر پرداخت و در کنار آجی چای استقرار یافت و با احداث قلعهای در آنجا به گردآوری سپاه مشغول شد. [۴۸۷]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۲، ص۱۳۵۵، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۸۸]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۸۲۵، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
سرانجام، پس از برخوردهایی چند که نتیجهای دربرنداشت، دو طرف به صلح رضا دادند. [۴۸۹]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۲، ص۱۳۵۸-۱۳۶۳، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۴۹۰]
فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، ج۵، ص۶۵-۶۶، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۴۹۱]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۲۵۵، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
شاه عباس برای تقویت استحکامات دفاعی شهر در برابر نیروهای عثمانی به مقابله مبادرت ورزید، اما از آنجا که محل این قلعه در کنار و حریم مهرانرود قرار داشت و بیم آن میرفت که با بسته شدن سدی بر روی رودخانه این قلعه فرو ریزد، شاه به ساختن قلعهای دیگر در دامنه کوه سرخاب، در محل ربع رشیدی فرمان داد. برای ساختن قلعه از مصالحی که از ویرانههای عمارات تبریز، به ویژه شنب غازان به دست آمده بود، استفاده شد. در میان قلعه حمام و عمارات دلگشا ترتیب یافت و حاکم تبریز به آنجا نقل مکان کرد. [۴۹۲]
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۲، ص۱۳۶۲، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش.
۶.۴.۲ - پیمان صلح دومحرکات ایذایی عثمانیان در تمام دورانفرمانروایی شاه عباس برای تسخیر آذربایجان و مرکز آن، تبریز ادامه داشت. سرانجام، در ۶ شوال ۱۰۲۷ق/۱۶ سپتامبر ۱۶۱۸م، میان ایران و عثمانی پیمان صلحی بسته شد [۴۹۳]
حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، ج۱، ص۸۷۲-۸۷۴، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش.
[۴۹۴]
فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، ج۵، ص۹۸-۱۰۲، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۴۹۵]
Uzunçarԫılı، İH، ج۳، ص۶۸، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
[۴۹۶]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۲۷۵-۲۷۶، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
که برپایه آن مرزهای دو کشور به گونهای که در قرارداد آماسیه مشخص شده بود، به رسمیت شناخته شد؛ اما بهرغم این قرارداد، تعرض عثمانیان چه در دوران شاه عباس تا ۱۰۳۸ق/ ۱۶۲۹م و چه در زمان جانشینان او به خاک ایران بهطور متناوب ادامه داشت، چنانکه در زمان شاهصفی، خسروپاشا، وزیر اعظم عثمانی با مأموریت بازپسگیری ولایاتی که در زمان شاه عباس از تصرف آنان خارج شده بود، به سوی ایران روانه شد. [۴۹۷]
Uzunçarԫılı، İH، ج۳، ص۱۶۸، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
[۴۹۸]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، ص۳۹، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، ۱۳۸۰ش.
خسرو پاشا که مأموریت اصلیاش استرداد بغداد بود، [۴۹۹]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۳۴۳، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
گروهی از سپاه خود را همراه با برخی خانهای کُرد به سوی تبریز روانه ساخت. تبریزیان از بیم قتل و غارت، اسباب و اموال خود را در نهانخانهها گذاردند و گروهی نیز تبریز را ترک گفتند؛ اما صفآرایی سپاه ایران به سرکردگی رستمبیک، دیوان بیگی تبریز و نقدیبیک شاملو، داروغه فراشخانه در برابر سپاه عثمانی در کنار آجیچای، باعث قوت قلب و اطمینان تبریزیان شد. سرانجام، عثمانیان عقبنشینی کردند و کاری از پیش نبردند. [۵۰۰]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، ص۴۲-۴۴، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، ۱۳۸۰ش.
شاه صفی در ربیعالاول ۱۰۴۴/ اوت ۱۶۳۴ از قزوین به دارالسلطنه تبریز آمد و در دولتخانه مبارکه اقامت گزید [۵۰۱]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، ص۱۷۶، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، ۱۳۸۰ش.
و عدهای را برای جلوگیری از ناآرامیها و نیز ممانعت از حملات عثمانیان به نواحی وان و دیگر جاها فرستاد. [۵۰۲]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، ص۱۷۶- ۱۸۷، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، ۱۳۸۰ش.
آنگاه نوروز ۱۰۴۴ق/۱۶۳۵م را در تالار دولتخانه تبریز جشن گرفت. [۵۰۳]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، ص۱۸۹- ۱۹۵، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، ۱۳۸۰ش.
در ۹ شوال/ ۱۸مارس همان سال، سلطان مراد چهارم آهنگ ایروان کرد و پس از فتح قلعه ایروان، [۵۰۴]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۳۶۱، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
[۵۰۵]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۳۶۵، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
[۵۰۶]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۵، ص۲۰۴-۲۰۵، Graz، ۱۹۶۳.
[۵۰۷]
Uzunçarԫılı، İH، ج۳، ص۱۹۷-۱۹۸، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
[۵۰۸]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، ص۲۱۸-۲۲۰، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، ۱۳۸۰ش.
برای تصرف شهر تبریز از رود ارس گذشت و آبادیهای سر راه را ویران ساخت. [۵۰۹]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۳۶۶، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
سلطان مراد در ۲۸ ربیع الاول ۱۰۴۵ق/۱ سپتامبر ۱۶۳۵م وارد تبریز شد [۵۱۰]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۳۶۶، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
[۵۱۱]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، ص۲۲۰-۲۲۱، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، ۱۳۸۰ش.
شاه صفی که در ناحیه بُزکش (میان سراب و میانه) در ییلاق بود، با شنیدن این خبر، فرمان داد که ساکنان تبریز به نواحی دوردست فرستاده شوند [۵۱۲]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، ص۲۲۰-۲۲۱، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، ۱۳۸۰ش.
و بار دیگر سیاست زمین سوخته را در پیشگرفت.مراد پس از ورود به تبریز، به مسجد حسن پادشاه رفت و دستور داد که شهر را کاملاً ویران نمایند. بقایای شنب غازان نیز با خاک یکسان شد و به دستور او ساختمانها را به آتش کشیدند و تبریز به دریایی از آتش بدل شد [۵۱۳]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۵، ص۲۰۸-۲۰۹، Graz، ۱۹۶۳.
در این محله غنایم بیشماری بهدست نیروهای سلطان عثمانی افتاد. [۵۱۴]
شاو، ا. ج. و ا.ک. شاو، ج۱، ص۳۴۴، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضانزاده، مشهد، ۱۳۷۰ش.
سلطان مراد به سبب خرابی شهر و فقدان آزوقه بیش از ۳ روز [۵۱۵]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، ص۲۲۳، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، ۱۳۸۰ش.
در تبریز دوام نیاورد و مجبور به بازگشت شد. [۵۱۶]
Hammer،Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، ج۵، ص۲۰۸-۲۰۹، Graz، ۱۹۶۳.
[۵۱۷]
واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، ص۲۲۳، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، ۱۳۸۰ش.
حاجی خلیفه، کاتب چلبی که در ۱۰۴۵ق/۱۶۳۵م شاهد اینویرانگریها بوده، جزئیات ماجرا را شرح داده است. [۵۱۸]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۵۵-۵۶، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
با انعقاد معاهده قصرشیرین یا زهاب در ۱۰۴۹ق/ ۱۶۳۹م [۵۱۹]
شاو، ا. ج. و ا.ک. شاو، ج۱، ص۳۴۴-۳۴۵، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضانزاده، مشهد، ۱۳۷۰ش.
[۵۲۰]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۵۵، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
[۵۲۱]
مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، ج۱، ص۶۵-۶۶، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۵۲۲]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۳۸۲-۳۸۳، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
جنگهای طولانی میان ایران و عثمانی خاتمه یافت و دوران صلح تا بر افتادن صفویان ادامه یافت. بنابر مفاد این عهدنامه، مرز میان دو دولت تعیین شد که امروزه نیز با اندک تغییری برقرار است. برطبق مفاد این قرارداد، آذربایجان و ارمنستان بهایران واگذار شد و بغداد نیز به عثمانی تعلق گرفت [۵۲۳]
شاو، ا. ج. و ا.ک. شاو، ج۱، ص۳۴۴-۳۴۵، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضانزاده، مشهد، ۱۳۷۰ش.
[۵۲۴]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۵۵، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
[۵۲۵]
مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، ج۱، ص۶۵-۶۶، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۵۲۶]
Dāniԫmend، İH، ج۳، ص۳۸۲-۳۸۳، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
و بهاین ترتیب، شهر تبریز به مدت نزدیک به ۹۰ سال از تعرض عثمانیان مصون ماند.۶.۵ - سلطنت شاه عباس دومدر دوران شاه عباس دوم (۱۰۵۲-۱۰۷۷ق/۱۶۴۲-۱۶۶۶م)، تبریز در یک آرامش نسبی به سر میبرد و مردم به ترمیم خرابیها پرداختند. اولیا چلبی، شاردن، تاورنیه (۳ سیاح مشهور) هر یک از دیدگاهی تبریز آن زمان را وصف کردهاند. در اواخر دوران صفویان، حکومت مرکزی به نواحی مرزی در غرب تسلط کافی نداشت. پس از هجوم افغانها، به فرماندهی محمود افغان به ایران و سقوط اصفهان، طهماسب دوم، وارث تاج و تخت صفوی، از اصفهان فرار کرد و به قزوین رفت و در همانجا، [۵۲۷]
حزین، محمدعلی، تاریخ، ج۱، ص۵۶، اصفهان، ۱۳۳۲ش.
و به روایتی دیگر در شهر تبریز پادشاهی خود را اعلام کرد. [۵۲۸]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۶۰، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
[۵۲۹]
Uzunçarԫılı، İH، ج۴، ص۱۷۵، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
در این هنگام بود که دولت عثمانی از یک سو و روسیه تزاری نیز از سوی دیگر، با بهرهگیری از اوضاع نابسامان ایران، اراضی ایران در اطراف دریای مازندران و غرب ایران را مورد تعرض قرار دادند. [۵۳۰]
مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، ج۱، ص۸۶- ۸۸، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۵۳۱]
Aktepe، MM، ج۱، ص۱۸، ۱۷۲۰-۱۷۲۴ Osmanlı-İran münâsebetleri، Istanbul، ۱۹۷۰.
[۵۳۲]
Dāniԫmend، İH، ج۴، ص۱۳-۱۴، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
این دو دولت با وساطت سفیر فرانسه در عثمانی، قراردادی به امضا رساندند که به مقاسمهنامه ایران و یا قرارداد استانبول معروف است و برطبق آن اراضی اشغالی را میانخود تقسیم کردند. [۵۳۳]
Aktepe، MM، ج۱، ص۲۳، ۱۷۲۰-۱۷۲۴ Osmanlı-İran münâsebetleri، Istanbul، ۱۹۷۰.
[۵۳۴]
مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، ج۱، ص۸۶-۸۸، تهران، ۱۳۴۹ش.
بهموجب این معاهده ایالات ساحلی دریای مازندران به روسیه واگذار شد و خط مرزی جدید از ملتقای ارس ـ کُر تا اردبیل کشیده شد و نواحی غرب این خط مرزی به عثمانی واگذار گردید که شهر تبریز نیز از آن جمله بود. [۵۳۵]
Aktepe، MM، ج۱، ص۲۳-۳۲، ۱۷۲۰-۱۷۲۴ Osmanlı-İran münâsebetleri، Istanbul، ۱۹۷۰.
[۵۳۶]
مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، ج۱، ص۸۸-۸۶، تهران، ۱۳۴۹ش.
دولت عثمانی پس از این قرارداد، درصدد تصرف سهم خود برآمد و به ایران لشکر کشید. عبدالله پاشا کوپریلیزاده، سرعسکر (فرمانده سپاه) عثمانی پس از تصرف خوی، تسوج و مرند روانه تبریز شد. [۵۳۷]
Dāniԫmend، İH، ج۴، ص۱۵، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
[۵۳۸]
Aktepe، MM، ج۱، ص۲۲، ۱۷۲۰-۱۷۲۴ Osmanlı-İran münâsebetleri، Istanbul، ۱۹۷۰.
[۵۳۹]
Uzunçarԫılı، İH، ج۴، ص۱۷۹، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
تبریزیان در برابر نیروهای عثمانی به شدت مقاومت کردند، اما سرانجام، عبدالله پاشا پس از ۵ روز توانست شهر را کاملاً تصرف نماید [۵۴۰]
Uzunçarԫılı، İH، ج۴، ص۱۸۰، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
[۵۴۱]
حزین، محمدعلی، تاریخ، ج۱، ص۷۴، اصفهان، ۱۳۳۲ش.
و مقرر شد که تبریزیان دست از جنگ بردارند و با خانواده خود از شهر خارج شوند. [۵۴۲]
حزین، محمدعلی، تاریخ، ج۱، ص۷۴، اصفهان، ۱۳۳۲ش.
[۵۴۳]
مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، ج۱، ص۸۸، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۵۴۴]
آرونوا، م. ر. و ک. ز. اشرافیان، دولت نادرشاه افشار، ج۱، ص۶۶، ترجمه حمید امین، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۵۴۵]
Aktepe، MM، ج۱، ص۳۳، ۱۷۲۰-۱۷۲۴ Osmanlı-İran münâsebetleri، Istanbul، ۱۹۷۰.
در این میان، اشرف افغان خواستار عقبنشینی عثمانیان از نواحی اشغالی ایران شد. اشرف افغان در پی مخالفت دربار عثمانی، با احمدپاشا، سرعسکر جبهه عراق وارد جنگ شد و شکست خورد. [۵۴۶]
Dāniԫmend، İH، ج۴، ص۱۵-۱۶، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
[۵۴۷]
مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، ج۱، ص۸۹، تهران، ۱۳۴۹ش.
سرانجام، اشرف در ۱۸ صفر ۱۱۳۹ق/۴ اکتبر ۱۷۲۶م با امضای قراردادی در همدان، حاکمیت دولت عثمانی بر غرب ایران را به رسمیت شناخت. [۵۴۸]
Dāniԫmend، İH، ج۴، ص۱۶، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
۷ - دوره افشاریهحدود دو سال پس از قرارداد اشرف با عثمانیان، نادرقلی (بعدها نادرشاه) پس از فتح مراغه، به مقابله با سپاه عثمانی به سرداری مصطفی پاشا، حاکم تبریز [۵۴۹]
استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، ج۱، ص۱۷۰، تهران، ۱۳۶۸ش.
شتافت و پس از پیروزی بر عثمانیان در محرم ۱۱۴۲/ اوت ۱۷۲۹، پیروزمندانه وارد تبریز شد. [۵۵۰]
استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، ج۱، ص۱۷۰- ۱۷۱، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۵۵۱]
Avery P، Nādir Shah and the Afsharid Legacy، ج۱، ص۲۹، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
تبریزیان ورود نادر را جشن گرفتند و شهر را آذین بستند؛ نادر نیز به ملاطفت مردم پرداخت. [۵۵۲]
محمدکاظم، عالم آرای نادری، ج۱، ص۱۵۰، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
در این هنگام، دربار عثمانی گرفتار شورش و دیگر مسائل داخلی خود بود. [۵۵۳]
Uzunçarԫılı، İH، ج۴، ص۲۰۴-۲۰۵، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
طهماسب دوم صفوی با استفاده از این اوضاع با عثمانیها وارد جنگ شد، اما در محل کوریجان، در نزدیک همدان از آنان شکست خورد. [۵۵۴]
مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، ج۱، ص۹۱، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۵۵۵]
Avery P، Nādir Shah and the Afsharid Legacy، ج۱، ص۳۰، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
[۵۵۶]
محمدکاظم، عالم آرای نادری، ج۱، ص۲۱۷-۲۲۱، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
عثمانیها بار دیگر تبریز را تصرف کردند [۵۵۷]
محمدکاظم، عالم آرای نادری، ج۱، ص۲۱۷-۲۲۱، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
و در پی آن در ۱۱۴۴ق/۱۷۳۱م معاهدهای با احمد پاشا، والی بغداد امضا شد. برطبق مفاد این عهدنامه رودخانه ارس مرز دو دولت شناخته شد و شهرهای آن سوی ارس مانند تفلیس، گنجه، ایروان، نخجوان و جز آنها به عثمانیها واگذار شد و تبریز و کرمانشاه و لرستان در قلمرو ایران باقی ماند. [۵۵۸]
مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، ج۱، ص۹۱، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۵۵۹]
Dāniԫmend، İH، ج۴، ص۲۲، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
[۵۶۰]
Uzunçarԫılı، İH، ج۴، ص۲۲۱-۲۲۲، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
پس از مدتی، هنگامی که نادر در بغداد بود، عثمانیها با استفاده از غیبت او به تبریز حمله کردند و گنجعلی پاشا، سردار عثمانی شهر را محاصره نمود [۵۶۱]
محمدکاظم، عالم آرای نادری، ج۱، ص۳۰۷، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۵۶۲]
Avery P، Nādir Shah and the Afsharid Legacy، ج۱، ص۳۲، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
و با خیانت شرفالدین بیک (که شبانه آنها را به قلعـه راهنمایی کرد) تبریز را به تصرف آورد. [۵۶۳]
محمدکاظم، عالم آرای نادری، ج۱، ص۳۱۳، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
نادر در ۱۱۴۸ق/۱۷۳۵م در دشت مغان خود را شاه خواند و تاجگذاری کرد. [۵۶۴]
محمدکاظم، عالم آرای نادری، ج۲، ص۴۵۶، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۵۶۵]
حزین، محمدعلی، تاریخ، ج۱، ص۱۱۸- ۱۱۹، اصفهان، ۱۳۳۲ش.
[۵۶۶]
وارد، محمدشفیع، تاریخ نادرشاهی (نادرنامه)، به کوشش رضا شعبانی، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۵۶۷]
مینورسکی، و، تاریخچه نادرشاه، ج۱، ص۵۴، ترجمه رشید یاسمی، تهران، ۱۳۱۳ش.
[۵۶۸]
مینورسکی، و، تاریخچه نادرشاه، ج۱، ص۵۶، ترجمه رشید یاسمی، تهران، ۱۳۱۳ش.
[۵۶۹]
Avery P، Nādir Shah and the Afsharid Legacy، ج۱، ص۳۵، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
آنگاه برادرش، ابراهیمخان ظهیرالدوله را به سپهسالاری آذربایجان گماشت. [۵۷۰]
محمدکاظم، عالم آرای نادری، ج۲، ص۴۵۸، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۵۷۱]
مینورسکی، و، تاریخچه نادرشاه، ج۱، ص۵۶، ترجمه رشید یاسمی، تهران، ۱۳۱۳ش.
[۵۷۲]
آرونوا، م. ر. و ک. ز. اشرافیان، دولت نادرشاه افشار، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۲، ترجمه حمید امین، تهران، ۱۳۵۲ش.
از مذاکرات ابراهیمخان با خلیفه ارامنه که در مراسم مغان حضور داشته است، چنان بر میآید که تبریز پایگاه ابراهیمخان بوده است. [۵۷۳]
آبراهام، گاتوغیگُس، منتخباتی از یادداشتها، ج۱، ص۸۰- ۸۱، ترجمه عبدالحسین سپنتا و استفان هانانیان، تهران، ۱۳۴۷ش.
نادر پس از اعلام پادشاهی خود، موفق شد عثمانیها را از قلمرو ایران بیرون براند. در ۱۱۴۹ق/۱۷۳۶م قرارداد صلح میان دو دولت امضا شد [۵۷۴]
Dāniԫmend، İH، ج۴، ص۲۵، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
[۵۷۵]
Uzunçarԫılı، İH، ج۴، ص۲۳۳-۲۳۴، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳.
که برپایه آن مرزهای دو کشور به وضعیت تعیینشده در قرارداد ۱۴۰۹ق قصرشیرین بازگردانده شد. پس از کشته شدن ابراهیمخان ظهیرالدوله در جنگ با داغستانیها در شعبان ۱۱۵۱/ نوامبر ۱۷۳۸، [۵۷۶]
محمدکاظم، عالم آرای نادری، ج۲، ص۶۷۵-۶۷۶، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
نادر امیراصلان قِرخلو را به سرداری آذربایجان برگزید و به اقامت در تبریز و گردآوری و سان عساکر ولایات فرمان داد. [۵۷۷]
محمدکاظم، عالم آرای نادری، ج۲، ص۶۸۰، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۵۷۸]
مینورسکی، و، تاریخچه نادرشاه، ج۱، ص۶۵، ترجمه رشید یاسمی، تهران، ۱۳۱۳ش.
۷.۱ - از ساممیرزا تا آزادخانبا کشته شدن نادر سراسر ایران دچار آشوب و هرج و مرج شد و رقابت و کشمکش میان جانشینان وی که هر یک خود را شایسته سلطنت میدانستند، نواحی ایران را از یک قدرت مرکزی تهی ساخت. مبارزه بر سر قدرت در آذربایجان نیز مانند دیگر نقاط ایران ادامه داشت. [۵۷۹]
محمدکاظم، عالم آرای نادری، ج۳، ص۱۰۳۷، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۵۸۰]
آرونوا، م. ر. و ک. ز. اشرافیان، دولت نادرشاه افشار، ج۱، ص۲۳۶- ۲۳۷، ترجمه حمید امین، تهران، ۱۳۵۲ش.
در اینهنگام، گروهی از مردم تبریز ساممیرزا نامی را که خود را منتسب به خاندان صفوی میدانست و ادعای سلطنت داشت، به تبریز آوردند و رضیخان ایواغلی دنبلی، حاکم تبریز را به قتل رساندند و دست تعدی به سوی ساکنان شهر دراز کردند. سرانجام، امیر اصلانخان قرخلو افشار، حاکم ایروان که بر آذربایجان نیز نظارت داشت، او را با طرفدارانش که اغلب اجامره و اوباش و مهملانِ بیکار ورزشخانههای تبریز بودند، گرفتار ساخت و سام میرزا را کور کرد و نزد ابراهیمخان، برادرزاده نادر که در اصفهان بود، روانه ساخت. [۵۸۱]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۱، ص۴۸۵-۴۸۶، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
[۵۸۲]
ریاحی، محمدامیـن، تاریخ خوی، ج۱، ص۱۵۱، تهران، ۱۳۷۲ش.
به این ترتیب، اصلانخان به عنوان یکی از امیران قدرتمند محلی در آذربایجان شناخته شد.در این میان، علیقلیخان، برادرزاده نادر در مشهد با نام عادلشاه و علیشاه بر تخت نشست [۵۸۳]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۱، ص۴۸۲-۴۸۳، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
[۵۸۴]
Avery P، Nādir Shah and the Afsharid Legacy، ج۱، ص۵۹، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
و برادرش، ابراهیم را به اصفهان فرستاد. [۵۸۵]
Avery P، Nādir Shah and the Afsharid Legacy، ج۱، ص۵۹، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
اندک زمانی بعد، ابراهیم در اصفهان اعلام استقلال نمود و بر برادر خود، عادلشاه خروج کرد و به گردآوری سپاه پرداخت. امیر اصلانخان نیز از تبریز به یاری ابراهیم برای جنگ برضد عادلشاه رفت و در محل سامان ارخی [۵۸۶]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۱، ص۴۸۳-۴۸۷، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
(میان سلطانیه و زنجان) از عادلشاه شکست خورد. [۵۸۷]
Avery P، Nādir Shah and the Afsharid Legacy، ج۱، ص۶۰، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
[۵۸۸]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۱، ص۴۸۳-۴۸۷، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
در اختلافی که میان اصلانخان و ابراهیمخان پیش آمد؛ [۵۸۹]
مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۷۰م.
امیراصلان در مراغه شکستخورد [۵۹۰]
Avery P، Nādir Shah and the Afsharid Legacy، ج۱، ص۶۰، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
و به قراجهداغ فرار کرد. در آنجا از سوی کاظمخان قراجهداغی گرفتار، و به ابراهیمخان سپرده شد و به فرمان او به قتل رسید. [۵۹۱]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۱، ص۴۸۸، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
[۵۹۲]
Avery P، Nādir Shah and the Afsharid Legacy، ج۱، ص۶۰، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
[۵۹۳]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۶۳، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
ابراهیمخان پیروزمندانه وارد تبریز شد و زمستان را همراه با چندین هزار تن از لشکریان خود در آنجا گذراند. وی در مدت توقف در تبریز تهیه سیورسات لشکریان، امرا و اعیان را با وضع مالیاتهای سنگین و نظایر آن بر مردم تحمیل کرد؛ چنانکه چندین هزار خانوار از روستاییان و صاحبان حِرَف جلای وطن گفتند. [۵۹۴]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۱، ص۴۸۸، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
در این میان، برخی قبایل شاهرخ را در مشهد به سلطنت برداشتند [۵۹۵]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۱، ص۴۸۹، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
[۵۹۶]
Avery P، Nādir Shah and the Afsharid Legacy، ج۱، ص۶۰، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
و به نام او سکه زدند و خطبه خواندند. [۵۹۷]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۱، ص۴۸۹، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
ابراهیمخان نیز پس از او خود را رسماً پادشاه خواند [۵۹۸]
گلستانه، ابوالحسن، مجمل التواریخ، ج۱، ص۳۰، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۵۹۹]
Avery P، Nādir Shah and the Afsharid Legacy، ج۱، ص۶۰، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
[۶۰۰]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۶۳، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
و در تبریز سکه زد. [۶۰۱]
ترابی طباطبایی، جمال، تاریخ تبریز به روایت سکه، ج۱، ص۲۱۷- ۲۱۸، تبریز، ۱۳۸۴ش.
ابراهیم پس از آن، مهدیخان افشار را به سرداری آذربایجان تعیین کرد و خود راهی خراسان شد. مهدیخان افشار در مدت کوتاه حکومت خود در تبریز آنچنان به اعمال ناشایست دست زد که تبریزیان کمر به قتل او بستند و توسط چند تن از قلندرمشربان اوباش و عیّارپیشگان او را کشتند. [۶۰۲]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۰، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
[۶۰۳]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۰، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
۷.۲ - از آزادخان تا کریمخان زندبا کشته شدن مهدیخان، شهر پرآشوب شد و لشکریان او پراکنده شدند. از سوی دیگر نقیخان افشار، برادر مهدیخان که در ارومیه بود، با شنیدن خبر قتل برادر درصدد انتقام برآمد. وی به گردآوری سپاه پرداخت و آزادخان از سرداران افغانی نادر را که در نواحی شهرزور و بابان بود، با گروهی از طوایف افشار همراه خود ساخت و به سوی تبریز حرکت کرد. تبریزیان نیز کاظمخان قراجه داغی، پناهخان جوانشیر، حاکم قره باغ، و علیخان شقاقی را از سراب به یاری طلبیدند. در جنگی که در رواسنجان (رواسان)، در نزدیکی تبریز روی داد، خوانین مدافع تبریز عرصه را خالی، و عقبنشینی کردند و مردم بیپناه را در میدان کارزار تنها گذاشتند. [۶۰۴]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۱، ص۴۹۰-۴۹۳، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
بنابراین، آزادخان وارد شهر شد و حکومت تبریز را به دست گرفت. [۶۰۵]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۱، ص۴۹۰-۴۹۳، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
[۶۰۶]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۱، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
اینکه تبریز در این مقطع زمانی چگونه اداره میشد، منابع تاریخی اطلاعات دقیق به دست نمیدهند. چنین به نظر میرسد که شهر تبریز در این زمان مستقل بود و رؤسای قبایل و سرداران نظامی گوناگون در آنجا ایفای نقش میکردند؛ [۶۰۷]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
[۶۰۸]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۳۴۹- ۳۵۹، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
و در زمان شاهرخ نیز همان سمت مستوفی و وزیر مالیات آذربایجان را برعهده داشت [۶۰۹]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۳۶۰-۳۶۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
اما میان او و دیگر مدعیان رقابت بود که همگی از سلطنت شاهرخ به عنوان پادشاه قانونی حمایت میکردند. [۶۱۰]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۱، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
آزادخان پس از تصرف تبریز با عنوان حاکم آذربایجان در این شهر فرمان میراند. وی پس از غلبه بر رقیبانش، یکی از سرداران خود به نام فضلعلیخان مرندی را به حکومت تبریز گماشت و به تثبیت قدرت در آذربایجان و آن سوی ارس پرداخت. [۶۱۱]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۲، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
[۶۱۲]
گلستانه، ابوالحسن، مجمل التواریخ، ج۱، ص۱۸۶، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۵۶ش.
در این هنگام، مردم تبریز که از تحمیل مالیاتها و هزینههای نظامی آزادخان در رنج بودند، برضد او و حاکم تبریز شوریدند و مأمور عالیرتبه مالیاتی او را که میرزا ناصر نام داشت، کشتند. شهر مدت دو ماه در محاصره بود و سرانجام در تابستان ۱۱۶۴ق به دست نیروهای آزادخان تصرف شد و مدت ۶ ماه توسط فتح علیخان افشار اداره میشد. [۶۱۳]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۲، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
آزادخان در ۱۱۶۶ق برای دست یافتن به سراسر ایران، آذربایجان را ترک گفت. [۶۱۴]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۲، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
وی با محمدحسنخان قاجار، دیگر مدعی سلطنت ایران در گیلان جنگید و از او شکست خورد. محمدحسنخان به آذربایجان آمد و در سر راه خود به ارومیه، مرکز فرمانروایی آزادخان، با استقبال پر شور مردم تبریز، این شهر را به تصرف خود درآورد. [۶۱۵]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۳، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
آزادخان در جنگ با خان قاجار در ارومیه نیز شکست خورد [۶۱۶]
مستوفی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۶۰-۶۷، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
[۶۱۷]
موسوی اصفهانی، محمدصادق، تاریخ گیتیگشا، ج۱، ص۳۵-۳۷، به کوشش عزیزالله بیات، تهران، ۱۳۶۳ش.
و به قلمرو عثمانی فرار کرد. [۶۱۸]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۳، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
محمدحسنخان در بازگشت به تبریز، نخست محمدحسنبیک ترکمان را به فرماندهی سپاهیان تبریز منصوب کرد [۶۱۹]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۳، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
و سپس پسرش، آقامحمدخان (سرسلسله قاجاریه) را به نیابت خود در تبـریز برگـزید [۶۲۰]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۳۹، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
[۶۲۱]
هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، ج۱، ص۴۰، تهران، ۱۳۳۹ش.
و در واقع، عنوان صاحب اختیار آذربایجان تعیین کرد [۶۲۲]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۲، ص۳۰، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
و علیخان قلیچلو و نجفقلیخان دنبلی، حاکم خوی را بهعنوان اتابکی وی برگزید. [۶۲۳]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۲، ص۳۰، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
[۶۲۴]
مستوفی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۷۷، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
آنگاه خود به شیراز رفت و آنجا را محاصره کرد و سرانجام، شکست خورد. [۶۲۵]
مستوفی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۸۳-۹۰، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
در این میان، آقامحمدخان با شنیدن این خبر تبریز را ترک کرد و نزد پدرش رفت. [۶۲۶]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۲، ص۳۰، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
[۶۲۷]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۲۱-۲۲۲، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
پس از شکست محمدحسنخان قاجار در شیراز، طوایف و سرداران متحد او پراکنده شدند؛ فتحعلیخان افشار و شهبازخان دنبلی از همراهان او، وی را ترک کردند و به آذربایجان آمدند و فتحعلیخان بار دیگر تبریز را تصرف کرد [۶۲۸]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۱۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
[۶۲۹]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۲۱-۲۲۲، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
[۶۳۰]
مستوفی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۱۲۱، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
و مردم تبریز نیز او را به گرمی پذیرفتند. [۶۳۱]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۴، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
فتحعلیخان با پیروزی بر آزادخان (که بار دیگر درصدد تسخیر آذربایجان برآمده بود) موقعیت خود را استحکام بخشید. [۶۳۲]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۲، ص۳۱-۳۵، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
۸ - دوره زندیهاز سوی دیگر، کریمخان زند نیز در ۱۱۷۳ق [۶۳۳]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۲۱-۲۲۲، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
و به عبارتی دیگر در ۱۱۷۴ق برای سرکوب فتحعلیخان راهی آذربایجان شد، اما در این کار توفیقی نیافت و به آرام ساختن ایلات شقاقی و شاهسون بسنده کرد [۶۳۴]
موسوی اصفهانی، محمدصادق، تاریخ گیتیگشا، ج۱، ص۴۷، به کوشش عزیزالله بیات، تهران، ۱۳۶۳ش.
و یکسال بعد موفق شد فتحعلیخان را شکست دهد. فتحعلیخان به قلعه ارومی فرار کرد. [۶۳۵]
موسوی اصفهانی، محمدصادق، تاریخ گیتیگشا، ج۱، ص۴۸-۵۰، به کوشش عزیزالله بیات، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۶۳۶]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۲، ص۳۶- ۴۰، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
[۶۳۷]
مستوفی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۱۶۳-۱۷۵، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
کریمخان نخست محمدرضاخان مرندی را به حکومت و تسخیر تبریز مأمور ساخت [۶۳۸]
مستوفی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۱۷۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
اما گروهی از مردم تبریز که ابوالحسن مستوفی [۶۳۹]
مستوفی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۱۷۴، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
آنها را الواط هنگامهطلب نامیده است، به طرفداری از فتحعلیخان او را زندانـی ساختند کـه سرانجام، تـوسط میرزا شفیع تبریزی (مستوفی آذربایجان) رهایی یافت.پس از آن، کریمخان در ۱۵ ذیحجه ۱۱۷۵ در حالی که مردم تبریز از پیر و جوان و خرد و کلان تا دو فرسخی شهر به استقبال او رفته بودند، با عبور از روی فرشهای گرانبها که تا دروازه تبریز گسترده بودند، وارد شهر شد [۶۴۰]
مستوفی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۵، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
و میرزا شفیع را نیز در مقام استیفا ابقا کرد. [۶۴۱]
مستوفی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۵، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
در دوران فرمانروایی کریمخان، آذربایجان در آرامش نسبی به سر میبرد. آگاهی درباره اتفاقات و تاریخ تبریز در این مقطع زمانی بسیار اندک است. [۶۴۲]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۶، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
کریمخان با شنیدن خبر شورش برادرش، آذربایجان را ترک گفت [۶۴۳]
مستوفی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
و نجفقلیخان دنبلی را به حکومت تبریز، [۶۴۴]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۲، ص۴۱، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
و به عبارت دیگر به مقام بیگلربیگی آن شهر [۶۴۵]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۶، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
منصوب کرد. [۶۴۶]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۶، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
[۶۴۷]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۲، ص۴۱، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
در ۱۱۸۳ق، هنگامی که نجفقلیخان به شیراز احضار شده بود، [۶۴۸]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۳۴۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
[۶۴۹]
Werner، Ch، ج۱، ص۳۶، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
مدتی نیز میرزا اسدالله، شیخالاسلام تبریز، اداره شهر را برعهده داشت. [۶۵۰]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۳۴۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
نجفقلیخان در ۱۱۹۰ق، حاکم مراغه از خاندان مقدم را که قصد تعدی به تبریز و حوالی آن را داشت، تنبیه کرد. [۶۵۱]
Werner، Ch، ج۱، ص۴۱، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
پس از درگذشت کریمخان در ۱۱۹۳ق/ ۱۷۷۹م، [۶۵۲]
موسوی اصفهانی، محمدصادق، تاریخ گیتیگشا، ج۱، ص۷۳، به کوشش عزیزالله بیات، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۶۵۳]
گلستانه، ابوالحسن، مجمل التواریخ، ج۱، ص۳۴۲، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۶۵۴]
Hambly G R G، Āghā Muħammad Khān and the Establishment of the Qājār Dynasty، ج۱، ص۱۱۳، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
و تضعیف قدرت مرکزی، در آذربایجان نیز چون دیگر نواحی ایران خانها و امیران با استقلال و استبداد، هر یک در منطقه خود فرمان میراندند. [۶۵۵]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۲، ص۲۰۹، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
[۶۵۶]
Werner، Ch، ج۱، ص۴۲، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
این وضع با فراز و فرودهایی تا زمان استقرار سلسله قاجار ادامه داشت. در این زمان اداره تبریز در دست رؤسای خاندان کرد دنبلی بود که در تبریز حکومت داشتند و بیگلربیگی تبریز بودند.در اوایل محرم ۱۱۹۴/ ژانویه ۱۷۸۰م زمینلرزه شدیدی تبریز را ویران ساخت. بسیاری از مردم کشته شدند و ساختمانها تخریب شد [۶۵۷]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۲، ص۲۱۱-۲۱۷، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
[۶۵۸]
مستوفی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۵۰۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
فضلعلیبیک، پسر نجفقلیخان بیگلربیگی نیز در این زلزله کشته شد. [۶۵۹]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۲، ص۲۱۹، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
[۶۶۰]
مستوفی، ابوالحسن، گلشن مراد، ج۱، ص۵۰۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
نجفقلیخان، بیگلربیگی تبریز در مدت ۶ ماه بارویی به دور تبریز به درازای یکمیل و بلندی قامت یک انسان متوسط القامه کشید [۶۶۱]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۲، ص۲۴۰-۲۴۱، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
و در درون آن سرای رعیت، بازار، خانات و گرمابهها ساخته شد. [۶۶۲]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۱۹۸، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
این بارو دارای ۸ دروازه به نامهای، اعلا (باغمیشه)، سرخاب، شتربان (دَوَچی)، اسلامبول، گجیل (درب سرد)، مهاد مهین، نوبر و خیابان بود و هر دروازه دو مناره کاشیکاری داشت. [۶۶۳]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۱۹۸، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
در زمان نجفقلیخان، اندکی پس از زمینلرزه ۱۱۹۴ق، ایلات شاهسون و شقاقی به سرکردگی نظرعلیخان و صادقخان، به تبریز حمله کردند. مردم تبریز به اتفاق بیگلربیگی و با کمک احمدخان دنبلی، حاکم خوی و امامقلیخان افشار، حاکم ارومیه متجاوزان را از شهر بیرون راندند. [۶۶۴]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، ج۲، ص۲۴۱، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش.
[۶۶۵]
Werner، Ch، ج۱، ص۴۴، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
نجفقلیخان در ۱۱۹۹ق درگذشت و به این ترتیب، دوران طولانی حاکمیت او در تبریز به سرآمد [۶۶۶]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۱۹- ۲۲۰، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
و فرزندش، خدادادخان بیگلربیگی تبریز شد. [۶۶۷]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
خداداد در آن هنگام جوان و کمتجربه بود و به همین سبب، با اختلافات و تضادهای میان صاحبان قدرت محلی در آذربایجان آشنا نبود. اندکی پس از جانشینی پدرش، احمدخان، رئیس طایفه دنبلی که سودای تصرف و حکومت تبریز را داشت، او را گرفت و به خوی آورد. [۶۶۸]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۱، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
[۶۶۹]
Werner، Ch، ج۱، ص۴۶، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
خدادادخان پس از کشته شدن احمدخان به تبریز بازگشت و تا ۱۲۰۵ق/۱۷۹۱م که درگذشت، همچنان بیگلربیگی تبریز بود. [۶۷۰]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۱، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
۹ - دوره قاجاریهآقامحمدخان قاجار در اواخر سال ۱۲۰۵ق آذربایجان را بدون برخورد با مقاومت و مانعی جدی تصرف کرد و بر قلمرو خود افزود. صادقخان شقاقی از مخالفان بزرگ خان قاجار نیز که سودای سلطنت داشت، در جنگ با آقامحمدخان شکست خورد و به حاکم قرهباغ پناهنده شد. [۶۷۱]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۵۷، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۶۷۲]
ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۱۹۳، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۱ش.
پس از فتح آذربایجان، خانقاجار مقام بیگلربیگی تبریز و خوی را به حسینقلیخان دنبلی سپرد. [۶۷۳]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۵۷، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۶۷۴]
ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۱۹۴، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۱ش.
[۶۷۵]
Werner، Ch، ج۱، ص۱۵۱، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
در ۱۲۰۷ق سلیمانخان، یکی از سرداران معروف قاجار از سوی آقامحمدخان، برای مطیع ساختن خانهای محلی و جلب اطاعت آنان از خان قاجار به تبریز آمد. [۶۷۶]
Werner، Ch، ج۱، ص۴۹، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
وی با امیران و خانهای آذربایجان مذاکره کرد و آنان را به فرمانبرداری از شاه قاجار راضی ساخت. [۶۷۷]
ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۲۴۱، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۱ش.
[۶۷۸]
ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۲۶۵، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۱ش.
آقامحمدخان یکبار در ۱۲۰۹ق [۶۷۹]
ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۲۶۴- ۲۷۱، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۱ش.
و بار دیگر در ۱۲۱۱ق برای سرکوب ابراهیمخان جوانشیر، حاکم قرهباغ، [۶۸۰]
ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۲۹۲- ۲۹۸، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۱ش.
[۶۸۱]
Hambly G R G، Āghā Muħammad Khān and the Establishment of the Qājār Dynasty، ج۱، ص۱۲۶-۱۲۷، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
[۶۸۲]
Hambly G R G، Āghā Muħammad Khān and the Establishment of the Qājār Dynasty، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۲، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
به آن سوی ارس و قلعه شوشی هجوم برد و در همین آخرین لشکرکشی در شوشی کشته شد. [۶۸۳]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۸۴، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۶۸۴]
هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، ج۱، ص۳۰۳- ۳۰۵، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۶۸۵]
ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۲۹۸، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۱ش.
۹.۱ - سلطنت فتحعلیشاهبا کشته شدن شاه قاجار آشوب و هرج و مرج آذربایجان را فراگرفت. صادقخان شقاقی بار دیگر علم طغیان برافراشت و با گردآوری سپاه، پس از آنکه یکی از برادرانش، بهنام محمدعلی را به حکومت تبریز منصوب ساخت [۶۸۶]
هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، ج۱، ص۳۰۸، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۶۸۷]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۶۵، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
و برادر دیگرش، جعفرخان را به حکومت قراچهداغ گماشت، [۶۸۸]
هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، ج۱، ص۳۰۸، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۶۸۹]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۸۷، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
به سوی تهران حرکت کرد؛ اما در مصاف با فتحعلیشاه شکست خورد و بار دیگر به حکومت سراب و گرمرود بازگشت. [۶۹۰]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۹۰، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۶۹۱]
هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، ج۱، ص۳۱۴، تهران، ۱۳۳۹ش.
فتحعلیشاه حکومت تبریز و خوی را به جعفرقلیخان دنبلی واگذاشت. وی پس از ورود به تبریز با صادقخان شقاقی، حاکم سراب و محمد قلیخان افشار، حاکم ارومیه همداستان شد و برضد حکومت مرکزی شورید [۶۹۲]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۹۴، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۶۹۳]
هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، ج۱، ص۳۲۶، تهران، ۱۳۳۹ش.
فتحعلیشاه نیز پس از این رویداد حسینقلیخان را به بیگلربیگی تبریز منصوب ساخت. [۶۹۴]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۹۴، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
در این میان، متحدان جعفرقلی از اتحاد با او منصرف شدند و وی به قلمرو عثمانی پناهنده شد و لشکری مرکب از کُردان یزیدی گرد آورد و آهنگ آذربایجان کرد. [۶۹۵]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۹۹، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
فتحعلیشاه در ۱۲۱۳ق عباس میرزا را به ولیعهدی و نیابت سلطنت برگزید، [۶۹۶]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۴۰، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
[۶۹۷]
Hambly G R G، Iran During the Reigns of Fatħ ªAlī Shāh and Muħmmad Shah، ج۱، ص۱۵۰، ibid.
سپس او را همراه اعتضادالدوله سلیمانخان قاجار و میرزا عیسی فراهانی با ۱۲ هزار سپاهی مأمور آذربایجان و سرکوب جعفرقلیخان دنبلی کرد. [۶۹۸]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۱۰۱، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۶۹۹]
هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، ج۱، ص۳۴۷- ۳۴۸، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۷۰۰]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۲۶، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
۹.۲ - عباس میرزاعباس میرزا در محرم ۱۲۱۴/ ژوئن ۱۷۹۹ وارد تبریز شد، [۷۰۱]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۲۶، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
جعفرقلیخان هزیمت شد و به چخور سعد، در آن سوی ارس گریخت و عباس میرزا پس از تعیین بیگلربیگی برای شهر خوی، به تبریز بازگشت [۷۰۲]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۲۶، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
[۷۰۳]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۱۰۴، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۷۰۴]
هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، ج۱، ص۳۵۶ - ۳۵۷، تهران، ۱۳۳۹ش.
و پس از مدتی به تهران مراجعت کرد. [۷۰۵]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، مآثر السلطانیة، ج۱، ص۶۹، به کوشش غلامحسین صدری افشار، تهران، ۱۳۵۱ش.
تبریز در مدت غیبت ولیعهد، توسط احمدخان مقدم (که خود را بیگلربیگی کل ممالک آذربایجان مینامید) اداره میشد. [۷۰۶]
Werner، Ch، ج۱، ص۱۵۷-۱۶۲، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
این عنوان در کتیبه سردر مدرسه طالبیه که برطبق مفاد آن بازرگانان شهر از پرداخت عوارض صادرات و واردات معاف گردیدهاند، مندرج است. [۷۰۷]
کارنگ، عبدالعلی، آثار باستانی آذربایجان، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۲، آثار و ابنیه تاریخی شهرستان تبریز، تهران، ۱۳۵۱ش.
[۷۰۸]
مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۴، تهران، ۱۳۵۲ش.
[۷۰۹]
Werner، Ch، ج۱، ص۱۵۸، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
با دستدرازیهای روسیه تزاری به قلمرو ایران و تصرف گرجستان [۷۱۰]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۱۲۳- ۱۲۵، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
و در پی آن، آغاز جنگهای ایران و روسیه، تبریز به مرکز فعالیتهای نظامی ایران بدل شد.فتحعلیشاه فرماندهی عملیات نظامی در برابر روسیه را به نایبالسلطنه عباسمیرزا سپرد و او را به حکمرانی آذربایجان منصوب کرد. وی در ذیحجه ۱۲۱۸ رهسپار آذربایجان، و مدتی بعد وارد تبریز شد و به تدارک و تجهیز سپاه پرداخت. [۷۱۱]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۱۲۵، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۷۱۲]
هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، ج۱، ص۳۹۰-۳۹۱، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۷۱۳]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، مآثر السلطانیة، ج۱، ص۱۲۵-۱۲۶، به کوشش غلامحسین صدری افشار، تهران، ۱۳۵۱ش.
با استقرار کامل نایبالسلطنه در تبریز، این شهر مقر رسمی و اقامتگاه ولیعهدهای سلسله قاجار گردید.چنین به نظر میرسد که تبریز در اوایل سده ۱۳ق، شهری کوچک و ویران بود و هنوز آثار ویرانگر زمینلرزه ۱۱۹۴ق در آن به چشم میخورد، چنانکه مشاهدات برخی از خارجیان نیز گواه بر این امر است. آنان که در دهه دوم سده ۱۳ق آنجا را دیدهاند، آن را شهری ویران با دهکدههای بزرگ وصف کردهاند که هیچ نشانی از شهر باشکوهی که شاردن یاد کرده، نداشته است. [۷۱۴]
Werner، Ch، ج۱، ص۶۹-۷۰، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
[۷۱۵]
کارنگ، عبدالعلی، قدیمترین مأخذ که نام تبریز در آن برده شده، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، تبریز، ۱۳۴۵ش، س ۱۸، شم ۲.
[۷۱۶]
Werner، Ch، ج۱، ص۷۰، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
عباس میرزا در دوران اقامت خود در تبریز به عنوان شاهزادهای روشنفکر، اصلاحطلب و ترقیخواه، به اقدامات بسیاری در راستای نوگرایی و تجددخواهی دست یازید که بنای نظام جدید در سپاه زیر نظر مشاوران خارجی از جمله ژنرال گاردان فرانسوی، توپریزی و تمرین آموزش توپاندازی، تأسیس قورخانه (اسلحهسازی)، خیابانبندی و درختکاری و جز آن، احداث قلعه دوم به دور قلعه دارالسلطنه تبریز و کندن خندق و ایجاد خاکریز در اطراف آن برای تأمین امنیت شهر، ساختن عمارات بسیار از جمله دارالاماره (که اقامتگاه وی و ولیعهد بعدی نیز بوده است) همچنین بازسازی باغ شمال و باغ صفا در تبریز، احداث قلعههایی در سرحدات و سایر شهرها، اعزام دانشجو به خارج و نظایر آن از جمله اقدامات او بود. [۷۱۷]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، مآثر السلطانیة، ج۱، ص۱۲۷، به کوشش غلامحسین صدری افشار، تهران، ۱۳۵۱ش.
[۷۱۸]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۱۸۶- ۱۹۱، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
تبریز در این هنگام مرکز حقیقی سیاست در ایران بهشمار میرفت که در احراز این مقام عباسمیرزا و میرزا بزرگ قائممقام نقش بسیار مهمی داشتند. [۷۱۹]
اقبال آشتیانی، عباس، میرزا تقیخان امیرکبیر، ج۱، ص۲۱۱، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۵ش.
همچنین تأسیس چاپخانه در آن شهر یکی از بزرگترین اقدامات عباس میرزا در زمینه فرهنگ و آموزش تبریز به شمار میرود. چگونگی ورود چاپ به تبریز بهطور دقیق مشخص نیست؛ چنین به نظر میرسد که شخصی به نام آقا زینالعابدین تبریزی در ۱۲۳۳ق/ ۱۸۱۸م اسباب و آلات باسمهخانه، طیپوگرافی، یعنی چاپ حروفی را در تبریز دایر کرده است [۷۲۰]
آرینپور، یحیی، از صبا تا نیما، ج۱، ص۲۳۰-۲۳۱، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۷۲۱]
Werner، Ch، ج۱، ص۵۸-۵۹، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
و نخستین کتابی که در آنجا چاپ شد، رساله جهادیه، اثر میرزا بزرگ قائممقام، پیشکار آذربایجان بود که درباره جنگهای ایران و روس است. [۷۲۲]
پروین، ناصرالدین، تاریخ روزنامهنگاری ایرانیان و دیگر پارسینویسان، ج۱، ص۲۰، تهران، ۱۳۷۷ش.
چند سال بعد میـرزا صالح شیـرازی (دانشجوی گسیـل شده بـه خارج) در بازگشت از انگلستان، اجناس چاپسازی و دستگاه کوچکی به تبریز آورد. [۷۲۳]
آرینپور، یحیی، از صبا تا نیما، ج۱، ص۲۳۰، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۷۲۴]
Werner، Ch، ج۱، ص۵۹، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
در ۱۵ شوال ۱۲۳۲ق/ ۲۸ اوت ۱۸۱۷م شخصی به نام نوروز، از گماشتگان میرزا بزرگ قائممقام منگنهخانهای را با وسایل مربوط، به مبلغ ۲۰۰ تومان به عباسمیرزا فروخت. این منگنهخانه در محله چهار منار تبریز و در نزدیکی اقامتگاه قائممقام قرار داشت. این مسئله که آیا نوروز برای میرزا کار میکرده، یا دستگاه و منگنهخانه به خودش تعلق داشته است، روشن نیست؛ همچنین تعلق دستگاه چاپ به میرزا زینالعابدین نیز نامشخص است، هرچه باشد دستگاه چاپ تازگی داشته، و در معرفی این فن میرزا بزرگ نقش مهمی داشته است [۷۲۵]
Werner، Ch، ج۱، ص۵۹، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
عباس میرزا در دوران ولیعهدی و اقامت در تبریز گرفتار دو دوره جنگ با روسیه بود: دوره اول این جنگها از ۱۲۱۸ تا ۱۲۲۸ق/۱۸۰۳ تا ۱۸۱۳م که به انعقاد عهدنامه گلستان، [۷۲۶]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۲۴۰-۲۴۶، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
و دوره دوم از ۱۲۴۱ تا ۱۲۴۳ق/۱۸۲۶ تا ۱۸۲۸م که آن هم به انعقاد عهدنامه ترکمانچای انجامید، ادامه داشت. [۷۲۷]
هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، ج۱، ص۶۸۶- ۶۹۵، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۷۲۸]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۳۹۳-۴۰۴، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۷۲۹]
مفتون دنبلی، عبدالرزاق، مآثر السلطانیة، ج۱، ص۱۲۷برای آگاهی بیشتر از جنگها، به کوشش غلامحسین صدری افشار، تهران، ۱۳۵۱ش.
[۷۳۰]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۴، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
در جریان جنگ دوم، آرستوف، سردار و شاهزاده روسی، با استفاده از غیبت عباس میرزا در تبریز از یک سو، و همکاری و همیاری خانهای مرند که او را به تصرف تبریز ترغیب میکردند، از سوی دیگر، با ۳ هزار سرباز و هزار نفر قزاق و ۱۰ عراده توپ به سوی تبریز آمد و در کنار پل آجیچای اردو زد. آصفالدوله که از جانب عباسمیرزا اداره امور شهر را برعهده داشت، به مقابله با او برخاست؛ اما میرزا فتاح، پسر میرزا یوسف مجتهد، مردم تبریز را به عدم مقاومت و تسلیم تشویق کرد و دروازههای شهر را بر روی سپاهیان روس گشود و بدینسان، شهر به تصرف روسها درآمد و اداره امور شهر به میرزا فتاح واگذار شد. پاسکویچ پس از شنیدن این خبر به تبریز آمد، [۷۳۱]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۳۸۵-۳۸۷، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۷۳۲]
هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، ج۱، ص۶۷۴- ۶۷۹، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۷۳۳]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۸۷-۹۰، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
عباس میرزا که ادامه جنگ را صلاح نمیدانست، از در صلحخواهی درآمد و با پاسکویچ نخست در دهخوارقان (آذرشهر کنونی) ملاقات نمود [۷۳۴]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۹۷- ۹۸، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
و سپس در ترکمانچای قرارداد متارکه جنگ را امضا کرد.پس از قرارداد ترکمانچای و رفتن پاسکویچ، نایبالسلطنه به تبریز بازگشت و به سر و سامان دادن اوضاع شهر که از سوی روسها نهب و غارت شده بود، پرداخت. روسها هنگام ترک تبریز تمام توپخانه و مهمات آن و نیز تفنگهای سربازان را که در حدود ۲۵ هزار قبضه بود، مصادره کردند و با خود بردند. همچنین نزدیک به ۶ هزار خانوار ارمنی را به آن سوی ارس کوچاندند. [۷۳۵]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۱۱۴، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
عباس میرزا آن گروه از تبریزیان را که با روسها همکاری کرده بودند، بخشید. [۷۳۶]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۱۱۳، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
۹.۳ - فریدون میرزا و محمدشاهقاجاردر ۱۲۴۶ق عباسمیرزا تبریز را برای فرو نشاندن ناآرامیهای یزد ترک کرد [۷۳۷]
هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، ج۱، ص۷۳۷- ۷۳۸، تهران، ۱۳۳۹ش.
[۷۳۸]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۱۴۳، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
[۷۳۹]
Hambly G R G، Iran During the Reigns of Fatħ ªAlī Shāh and Muħmmad Shah، ج۱، ص۱۶۶، ibid.
و دیگر به تبریز بازنگشت. در مدت غیبت او، پسرش، فریدون میرزا با عنوان نایب و جانشین با راهنمایی میرزا ابوالقاسم قائممقام و نیز به کمک محمدخان زنگنه، امیرنظام که مورد اعتماد ولیعهد بود، اداره امور شهر تبریز را برعهده داشت. [۷۴۰]
Hambly G R G، Iran During the Reigns of Fatħ ªAlī Shāh and Muħmmad Shah، ج۱، ص۱۶۷، ibid.
[۷۴۱]
Werner، Ch، ج۱، ص۶۰، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
عباس میرزا پس از یزد مأموریت خراسان یافت و در ۱۲۴۹ق/۱۸۳۳م در آنجا درگذشت. [۷۴۲]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۱۸۵- ۱۸۶، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
[۷۴۳]
Hambly G R G، Iran During the Reigns of Fatħ ªAlī Shāh and Muħmmad Shah، ج۱، ص۱۶۶، ibid.
فتحعلیشاه پس از درگذشت عباسمیرزا، محمدمیرزا، پسر وی را که در خراسان همراه پدر بود، به ولیعهدی [۷۴۴]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۵۱۳، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
و حکومت آذربایجان برگزید و روانه تبریز کرد. [۷۴۵]
Werner، Ch، ج۱، ص۶۰، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
[۷۴۶]
Hambly G R G، Iran During the Reigns of Fatħ ªAlī Shāh and Muħmmad Shah، ج۱، ص۱۶۶، ibid.
محمدمیرزا در محلی میان میانه و اوجان (بستانآباد) از سوی برادران خود، محمدخان امیرنظام و وزیر مختار روس استقبال شد [۷۴۷]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۲۱۳، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
و چند روز بعد، در ۳ ربیعالاول ۱۲۵۰ق/۱۰ ژوئیه ۱۸۳۴م به تبریز رسید. [۷۴۸]
Werner، Ch، ج۱، ص۶۰، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
[۷۴۹]
Hambly G R G، Iran During the Reigns of Fatħ ªAlī Shāh and Muħmmad Shah، ج۱، ص۱۶۶، ibid.
پس از ورود ولیعهد جدید به تبریز به سبب احتکار، قیمت گندم بالا رفته، و بلوای نان به وجود آمده بود. وی به سرعت آن را خاموش، و موضوع را حل کرد [۷۵۰]
Werner، Ch، ج۱، ص۶۰، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
و برای جلوگیری از شورش برادرانش هر یک را به حکومت یکی از شهرهای آذربایجان برگماشت. [۷۵۱]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۲، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
دوران ولایتعهدی محمدمیرزا دیری نپایید، زیرا فتحعلیشاه در ۱۹ جمادیالآخر ۱۲۵۰ق/۲۳ اکتبر ۱۸۳۴م درگذشت. [۷۵۲]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۱، ص۵۱۸، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۷۵۳]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۲۱۹، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
چون این خبر به تبریز رسید، روحانیان تبریز مانند میرزا احمد مجتهد، میرزاعلی اصغر شیخالاسلام و نیـز برخی دیگـر از علمـا (کـه وزرای مختار روسیـه و انگلستان آنها را همراهـی میکردند) نزد ولیعهد رفتند و ضمن عرض تسلیت، او را به اعلام سلطنت دعوت کردند. [۷۵۴]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۲، ص۶۰۸، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
آنگاه ولیعهد در ۷ رجب ۱۲۵۰ در شهر تبریز بر تخت نشست و پادشاهی خود را اعلام نمود و سکه ضرب کرد [۷۵۵]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۲، ص۶۰۹، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۷۵۶]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۶، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
و پس از آن، رهسپار تهران شد. [۷۵۷]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۲، ص۶۱۲، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
پس از رفتن محمدشاه به تهران، فریدون میرزا بار دیگر با همان عنوان نایبالایاله به حکمرانی آذربایجان منصوب شد و محمدخان امیرنظام نیز که امین و معتمد شاه بود، به ملازمت وی گماشته شد. [۷۵۸]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۲۲۶، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
[۷۵۹]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۴۶، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
[۷۶۰]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۲، ص۶۱۲، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
۹.۴ - از قهرمان میرزا تا محمدعلی میرزاپس از مدتی، فریدون میرزا به تهران فراخوانده شد و قهرمان میرزا به حکومت آذربایجان رسید. وی که فرزند هشتم عباسمیرزا بود، تا هنگام درگذشت در ۱۲۵۷ق/۱۸۴۱م، [۷۶۱]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۴۶- ۲۴۷، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
با حسن سلوک در تبریز فرمان راند. او فوجی نظامی مرکب از جوانان تبریز تشکیل داد و آن را قهرمانیه نامید. [۷۶۲]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۴۶-۲۴۷، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
پس از قهرمانمیرزا، بهمن میرزا، برادر دیگر شاه به حکومت آذربایجان منصوب شد. [۷۶۳]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۴۷، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
او برای سامان دادن اوضاع آذربایجان بهویژه پس از در گذشت امیرنظام بسیار کوشید [۷۶۴]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۴۷، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
[۷۶۵]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۲۸۶، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
[۷۶۶]
Werner، Ch، ج۱، ص۶۱، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
و به نوشته نادرمیرزا، [۷۶۷]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۴۷، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
به روزگار او نعمت نیک ارزان بود و همه ملک به امن و فراغت بود. سرانجام در ۱۲۶۳ق/۱۸۴۷م بهمنمیرزا، به سبب بدگمانیهایی که نسبت به او در براندازی سلطنت محمدشاه وجود داشت، به تهران آمد و به سفارتخانه روسیه پناهنده شد. [۷۶۸]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۳۰۶- ۳۰۹، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
[۷۶۹]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۲، ص۹۰۲- ۹۰۷، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
پس از برکناری بهمنمیرزا، ناصرالدینمیرزا ولیعهد [۷۷۰]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۲۴۹، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
با عنوان فرماندار جدید آذربایجان رهسپار تبریز شد. [۷۷۱]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۳۰۸، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
[۷۷۲]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۲، ص۹۰۷- ۹۰۸، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
ناصرالدین میرزا در اواسط زمستان ۱۲۶۳ق به تبریز رسید و به رغم زمستانی سرد و سخت، از سوی مردم تبریز با شکوه تمام استقبال شد. [۷۷۳]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۲، ص۹۰۷-۹۰۸، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۷۷۴]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۳۰۹، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
[۷۷۵]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
وی نیز مانند پدر اقامتی کوتاه در تبریز داشت؛ زیرا با درگذشت محمدشاه در ۱۲۶۴ق، به تهران بازگشت. [۷۷۶]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۲، ص۹۱۵، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۷۷۷]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۲، ص۹۲۰-۹۲۱، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
یکی از رویدادهای مهم دوران اقـامت ناصرالدین میرزا در درگیری برخـی از مردم (که نادر میرزا [۷۷۸]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۴۹، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
آنها را اشرار و الواط نامیده است [۷۷۹]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۲، ص۹۰۷- ۹۰۸، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
) با مسیحیان و ارامنه تبریز بود. آنان به محلات ارامنه هجوم آوردند و خانههای آنها را غارت کردند؛ این شورش و غوغا با درایت و سیاست میرزا تقیخان وزیر نظام خاموش شد و اموال ارامنه به آنان مسترد گردید. [۷۸۰]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۲، ص۹۰۸- ۹۰۹، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۷۸۱]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۳۰۸- ۳۰۹، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
[۷۸۲]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۴۹، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
خبر درگذشت محمدشاه توسط مادر ولیعهد و همچنین فرستادگان وزرای مختار دو دولت روس و انگلیس به کنسولگریهای مقیم خود در تبریز، به ولیعهد اطلاع داده شد. [۷۸۳]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۳۱۵-۳۱۶، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
[۷۸۴]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۵، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
[۷۸۵]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۳، ص۹۶۱، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
با درگذشت محمدشاه، ناصرالدین میرزا در ۱۴ شوال ۱۲۶۴ در تبریز بر تخت پادشاهی نشست [۷۸۶]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۳، ص۹۶۲، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۷۸۷]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۶، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
و در ۱۹ شوال همان سال، رهسپار تهران شد. [۷۸۸]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۳، ص۹۶۴، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
ناصرالدینشاه هنگام ترک تبریز ملک قاسممیرزا، فرزند فتحعلیشاه را به حکمرانی آذربایجان گماشت. [۷۸۹]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۴۹، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
[۷۹۰]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۳۲۶، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
ملکقاسم میرزا شخصی خلیق و با فرهنگ بود. او به زبانهای انگلیسی و فرانسوی گفتوگو میکرد [۷۹۱]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
و بدینسبب، با هیئتهای سیاسی اروپایی مقیم تبریز و نیز دیگر غربیانی که به تبریز میآمدند، ارتباط نزدیک داشت. [۷۹۲]
Werner، Ch، ج۱، ص۱۲۶، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
یکی از رویدادهای دوران حکومت ملک قاسممیرزا درگیری شاگردان شیخ احمد احسایی (که با فتوای میرزا احمد مجتهد تبریزی تکفیر شده بودند)با تبریزیان بود که با درایت او آن غائله خاموش شد. [۷۹۳]
اعتمادالسلطنه، محمدحسن، المآثر و الآثار، ج۱، ص۶۲، چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدینشاه، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۷۹۴]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۳، ص۱۰۳۷، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۷۹۵]
Werner، Ch، ج۱، ص۱۲۷، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰.
چنین به نظر میرسد که او تا ۱۲۶۵ق حکمران آذربایجان بوده است. در همین سال حمزه میرزا، پسر بیستویکم عباسمیرزا، [۷۹۶]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
[۷۹۷]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۵۲، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
با لقب حشمتالدوله به حکومت آذربایجان رسید. وی پس از ورود به تبریز به انتظام امور شهر و ایالت پرداخت. [۷۹۸]
جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، ج۱، ص۳۳۸، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش.
[۷۹۹]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۳، ص۱۰۴۰- ۱۰۴۱، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
وزارت او را میرزا محمد مستوفی، پسر قوامالدوله برعهده داشت. [۸۰۰]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۳، ص۱۰۴۰-۱۰۴۱، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
مهمترین واقعه زمان حاکمیت حشمتالدوله در تبریز، صدور حکم قتل باب و اعدام اوست [۸۰۲]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، ج۴، ص۱۰۷۵، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش.
سنگفرش کردن معابر تبریز نیز از اقدامات عمرانی او به شمار میرود. [۸۰۳]
اعتمادالسلطنه، محمدحسن، المآثر و الآثار، ج۱، ص۹۰، چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدینشاه، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۳ش.
مظفرالدین میرزا، پسر ناصرالدینشاه در ۱۲۷۷ق به حکمرانی آذربایجان منصوب شد. [۸۰۴]
اعتمادالسلطنه، محمدحسن، المآثر و الآثار، ج۱، ص۵۳، چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدینشاه، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۸۰۵]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۵۶، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
از آنجا که وی خردسال بود، عزیزخان مکری سردار کل، امور جاری حکومتی را انجام میداد و صاحب دیوان نیز کارهای پیشکاری را برعهده داشت.در ۱۲۷۸ق، مظفرالدین میرزا به ولیعهدی انتخاب شد. مراسم رسمی ولایتعهدی با اعطای فرمان و نشان از جانب شاه، با برپایی جشن و سرور در تبریز برگذار شد. [۸۰۶]
نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، ج۱، ص۲۵۶، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش.
در دوران ولیعهدی طولانی مظفرالدین میرزا در تبریز اقدامات فرهنگی و آموزشی چندی بهعمل آمد.ناصرالدینشاه در ۱۷ ذیقعده ۱۳۱۳ق/۳۰ آوریل ۱۸۹۶م در آستانه برپایی جشن پنجاهمین سال سلطنت خود، در زاویه حضرت عبدالعظیم، توسط میرزا رضا کرمانی کشته شد. [۸۰۷]
ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۱۲۸، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۷ش.
[۸۰۸]
Keddie، N and M Amanat، ج۱، ص۱۹۹، Iran under the Later Qājārs، ۱۸۴۸-۱۹۲۲، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
[۸۰۹]
هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، ج۱، ص۷۷، تهران، ۱۳۶۱ش.
مظفرالدین میرزا روز بعد از درگذشت پدرش، در دارالسلطنه تبریز رسماً بر تخت نشست [۸۱۰]
افضلالملک، غلامحسین، افضل التواریخ، ج۱، ص۹، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۶۱ش.
و سلطنت خود را اعلام داشت [۸۱۱]
هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، ج۱، ص۷۷، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۸۱۲]
براون، ادوارد، انقلاب ایران، ج۱، ص۶۰، ترجمه احمد پژوه، تهران، ۱۳۳۸ش.
سپس در ۴ ذیحجه ۱۳۱۳ رهسپار تهران شد. [۸۱۳]
افضلالملک، غلامحسین، افضل التواریخ، ج۱، ص۱۵-۱۶، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۶۱ش.
۹.۵ - محمدعلی میرزاآنگاه محمدعلی میرزا، پسر مظفرالدین شاه که در ۱۲۸۹ق در تبریز متولد شده بود [۸۱۴]
بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، ج۳، ص۴۳۳، تهران، ۱۳۵۷ش.
و از ۱۲ سالگی نزد پدر در تبریز میزیست و ریاست قشون آذربایجان را با لقب سردار کل برعهده داشت، در ۱۳۱۳ق به ولیعهدی و صاحباختیاری آذربایجان انتخاب شد. [۸۱۵]
ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۲۷۷، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۷ش.
[۸۱۶]
افضلالملک، غلامحسین، افضل التواریخ، ج۱، ص۲۹، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۶۱ش.
میرزا علیخان امینالدوله نیز به وزارت و پیشکاری آذربایجان، و بهاءالدوله امیرتومان به ریاست کل قشون آذربایجان منصوب و رهسپار تبریز شدند. [۸۱۷]
افضلالملک، غلامحسین، افضل التواریخ، ج۱، ص۳۰، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۶۱ش.
محمدعلی میرزا در دوران ولیعهدیاش در تبریز اداره خفیهنویس و راپورتچی ترتیب داد. [۸۱۸]
ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۲۷۷، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۷ش.
ناشایستترین رویداد زمان ولایتعهدی او اعدام ۳ تن از آزادیخواهان ایرانی مقیم عثمانی بهنامهای شیخ احمد روحی، میرزا آقاخان کرمانی و میرزا حسن خان خبیرالملک است. آنان به اتهام رابطه با سیدجمالالدین اسدآبادی و شرکت در قتل ناصرالدینشاه دستگیر، و به ایران فرستاده شده بودند که به دستور محمدعلی میرزا در خانه اختصاصیاش زیر درخت نسترن سر بریده شدند. [۸۱۹]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۱۳۶-۱۴۰، تهران، ۱۳۵۴ش.
گویند ولیعهد شخصاً در مراسم اعدام آنها حضور داشته است. [۸۲۰]
ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۱۴- ۱۵، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۷ش.
[۸۲۱]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۱۳۶-۱۴۰، تهران، ۱۳۵۴ش.
[۸۲۲]
براون، ادوارد، انقلاب ایران، ج۱، ص۹۲، ترجمه احمد پژوه، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۸۲۳]
Keddie، N and M Amanat، ج۱، ص۱۹۹، Iran under the Later Qājārs، ۱۸۴۸-۱۹۲۲، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
مظفرالدینشاه در واپسین ماههای زندگی خود فرمان مشروطه را صادر نمود و دستخط تکمیلی آن را در ۱۴ جمادیالآخر ۱۳۲۴ق/۵ اوت ۱۹۰۶م، امضا کرد. [۸۲۴]
ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۵۵۱-۵۵۲، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۷ش.
[۸۲۵]
ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۵۵۸، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۷ش.
[۸۲۶]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۰، تهران، ۱۳۵۴ش.
[۸۲۷]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۲، ص۳۷۹-۳۸۰، تهران، ۱۳۶۳ش.
برپایه آن فرمان، مقرر شده بود تا مقدمات برگذاری انتخابات دارالشوری فراهم آید، اما پس از گذشت یک ماه و اندی از صدور فرمان، هنوز آثاری از آن در تبریز دیده نمیشد. به همین سبب، روز چهارشنبه ۲۹ رجب ۱۳۲۴ق/ ۱۸ سپتامبر ۱۹۰۶م شماری از ائمه جماعات، سادات و دیگر مردم به کنسولخانه انگلیس در تبریز رفتند و طی تلگرافی به تهران اجرای مفاد فرمان مشروطیت در تبریز را خواستار شدند [۸۲۸]
ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۶۱۶، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۷ش.
و از ولیعهد خواستند که مشروطیت سلطنت و تأسیس مجلس شورای ملی را بپذیرد. [۸۲۹]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۳، تهران، ۱۳۵۴ش.
مقاومت و پایداری مردم تبریز و اجتماعات هر روزه آنها [۸۳۰]
ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۶۲۰- ۶۲۵، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۷ش.
باعث شد تا بهرغم مخالفتهای محمدعلی میرزا ولیعهد، دستخط مظفرالدین شاه به اهالی آذربایجان مبنی بر برگذاری انتخابات و عفو عمومی صادر گردد. [۸۳۱]
ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۶۲۶-۶۲۷، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۷ش.
[۸۳۲]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴، تهران، ۱۳۵۴ش.
در ۸ شعبان ۱۳۲۴ تبریزیان با شنیدن این خبر و حصول اطمینان، شهر را آذین بستند و شادمانی کردند. [۸۳۳]
ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۶۲۶-۶۳۰، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۷ش.
[۸۳۴]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۱۵۳-۱۶۷، تهران، ۱۳۵۴ش.
[۸۳۵]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۲، ص۳۹۳- ۳۹۵، تهران، ۱۳۶۳ش.
پس از این اتفاقات مشروطه در همه جا آشکار شد و به همه شهرها ابلاغ گردید و نظامنامه انتخابات فرستاده شد [۸۳۶]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۱۶۷، تهران، ۱۳۵۴ش.
و بدینسان، مشروطه را تهران پدید آورد، اما پیشرفت آن را تبریز بر عهده گرفت. [۸۳۷]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۱۲۷، تهران، ۱۳۵۴ش.
گروهی از مشروطهخواهان تبریز پس از این جریانات برای پاسداری از مشروطه، مرکزی تشکیل دادند که به مرکز غیبی معروف گردید. [۸۳۸]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۱۶۷، تهران، ۱۳۵۴ش.
سرانجام، بخش اول قانون اساسی به امضای مظفرالدینشاه و محمدعلی میرزا (که در این هنگام به سبب وخامت حال پادشاه در تهران به سر میبرد) رسید. [۸۳۹]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۲، ص۴۰۸-۴۱۰، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۸۴۰]
نوایی، عبدالحسین، ایران و جهان از مشروطیت تا پایان قاجاریه، ج۱، ص۱۱۳، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۸۴۱]
براون، ادوارد، انقلاب ایران، ج۱، ص۱۳۷- ۱۳۸، ترجمه احمد پژوه، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۸۴۲]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۱۸۷، تهران، ۱۳۵۴ش.
۱۰ روز پس از امضای قانون اساسی در ۱۴ ذیقعده ۱۳۲۴ مظفرالدین شاه درگذشت [۸۴۳]
نوایی، عبدالحسین، ایران و جهان از مشروطیت تا پایان قاجاریه، ج۱، ص۱۱۳، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۸۴۴]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۲، ص۴۱۱، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۸۴۵]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۱۹۸، تهران، ۱۳۵۴ش.
و محمدعلی میرزا به جای پدر به سلطنت رسید و در ۴ ذیحجه همان سال تاجگذاری کرد. [۸۴۶]
نوایی، عبدالحسین، ایران و جهان از مشروطیت تا پایان قاجاریه، ج۱، ص۱۱۳، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۸۴۷]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۲، ص۴۱۱، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۸۴۸]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲، تهران، ۱۳۵۴ش.
وی از همان آغاز سلطنت به مخالفت با مشروطه پرداخت؛ به خصوص از آنجا که تبریز را خوب میشناخت و میدانست که مردم تبریز به او اطمینان ندارند. وی با انجمن تبریز که کانون آزادیخواهان بود، به مخالفت برخاست [۸۴۹]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۲، ص۴۱۱-۴۱۳ ، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۸۵۰]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۱۹۸، تهران، ۱۳۵۴ش.
و آنگاه اعتبار حقوقی و سیاسی فرمان مشروطه و امضای قانون اساسی را زیر سؤال برد و آن را به دوره بیماری و ناهشیاری مظفرالدینشاه منسوب دانست و مخدوش خواند و از پزشک معالج تأیید آن را خواستار شد، اما موفق نگردید. [۸۵۱]
آدمیت، فریدون، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، ج۲، ص۳۱، تهران، ۱۳۵۵ش.
مخالفت وی با برقراری مشروطه با عنوانها و دستاویزهای گوناگون همچنان ادامه داشت، و سرانجام در ۲۳ جمادیالاول ۱۳۲۶ق/۲۳ ژوئن ۱۹۰۸م با به گلوله بستن مجلس به این هدف خـود (هرچند گذرا) نایل آمد. [۸۵۲]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۶۳۱، تهران، ۱۳۵۴ش.
[۸۵۳]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۴، ص۷۰۹، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۸۵۴]
براون، ادوارد، انقلاب ایران، ج۱، ص۲۱۳، ترجمه احمد پژوه، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۸۵۵]
آدمیت، فریدون، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، ج۲، ص۳۳۷، تهران، ۱۳۵۵ش.
[۸۵۶]
Keddie، N and M Amanat، ج۱، ص۲۰۵، Iran under the Later Qājārs، ۱۸۴۸-۱۹۲۲، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
۹.۶ - قیام ستارخان و باقرخاناز چند روز پیش از کودتا با رسیدن خبرهای ناگوار از تهران، تبریزیان برای دفاع از مشروطه به اجتماع در خیابانها و سازماندهی نیروهای مسلحی به نام مجاهدان پرداختند. [۸۵۷]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۴، ص۷۲۷، تهران، ۱۳۶۳ش.
در همان روزِ به توپ بسته شدن مجلس، نیروهای دولتی در تبریز جنگ را آغاز کردند و بر سر مجاهدان تاختند. [۸۵۸]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۶۷۶، تهران، ۱۳۵۴ش.
مجاهدان تبریزی به رهبری ستارخان و باقرخان به مقابله با نیروهای دولتی بهپا خاستند. [۸۵۹]
Keddie، N and M Amanat، ج۱، ص۲۰۳، Iran under the Later Qājārs، ۱۸۴۸-۱۹۲۲، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱.
اگرچه در آغاز، برخی از رزمندگان از مقاومت نومید شدند و سلاح بر زمین گذاردند، اما ایستادگی و دلیری ستارخان و یارانش بار دیگر روح مبارزه را به محلات تبریز بازگرداند. [۸۶۰]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۶۹۰-۶۹۳، تهران، ۱۳۵۴ش.
[۸۶۱]
براون، ادوارد، انقلاب ایران، ج۱، ص۲۶۸- ۲۶۹، ترجمه احمد پژوه، تهران، ۱۳۳۸ش.
در این اوضاع، مخبرالسلطنه از حکومت آذربایجان معزول شد، یا به قول خودش استعفا کرد و احضار شد [۸۶۲]
هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، ج۱، ص۱۷۴، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۸۶۳]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۵، ص۹۴۳، تهران، ۱۳۶۳ش.
و عین الدوله به جای او منصوب گشت. [۸۶۴]
هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، ج۱، ص۱۷۴، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۸۶۵]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۵، ص۹۴۳، تهران، ۱۳۶۳ش.
وی ابتدا با نمایندگان مشروطهخواهان به گفتوگو پرداخت، اما چون نتیجهای در برنداشت، [۸۶۶]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۵، ص۹۶۲-۹۶۴، تهران، ۱۳۶۳ش.
با نیرویی که همراه داشت، شهر را محاصره کرد. در نتیجه این محاصره چنان قحط و نایابی پدید آمد که عدهای جان باختند. [۸۶۷]
براون، ادوارد، انقلاب ایران، ج۱، ص۲۶۹، ترجمه احمد پژوه، تهران، ۱۳۳۸ش.
داستان قحط آنچنان بالا گرفت که سفیران روس و انگلیس برای قطع محاصره و ورود خواربار به تبریز، نزد محمدعلیشاه میانجیگری کردند که مؤثر نیفتاد و سرانجام، مقدمات ورود سپاهیان روس را که در جلفا منتظر بودند، فراهم آورد. [۸۶۸]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۹۰۲، تهران، ۱۳۵۴ش.
اگرچه محمدعلیشاه بعداً با درخواست سفیران موافقت کرد و باز کردن راهها را دستور داد، [۸۶۹]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۹۰۵، تهران، ۱۳۵۴ش.
اما نیروهای روسیه در ۸ ربیعالاول ۱۳۲۷ق/۳۰ مارس ۱۹۰۹م، به بهانه حفاظت از جان اقلیتهای دینی و کنسولگریها و رساندن خواربار به شهر به فرماندهی ژنرال سنارسکی (زنارسکی) وارد تبریز شد. [۸۷۰]
براون، ادوارد، نامههایی از تبریز، ج۱، ص۴۱، ترجمه حسن جوادی، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۸۷۱]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۷۴، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
از سوی دیگر، با سر فرود آوردن دوباره محمدعلیشاه به مشروطه، تبریز پس از ۱۱ ماه مقاومت و جنگ، به دلخواه خود که بازگشت مشروطه بود، رسید. [۸۷۲]
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۹۰۶، تهران، ۱۳۵۴ش.
روسها به رغم تعهدشان مبنی بر عقبنشینی و ترک ایران به محض عادی شدن اوضاع و نیز تعهدشان مبنی بر عدم ورود به شهر، نه تنها تبریز را ترک نکردند، بلکه وارد آنجا شدند و در خانه بصیرالسلطنه در کنار انجمن جای گرفتند و بهبهانههای گوناگون برای مردم مزاحمت فراهم کردند. [۸۷۳]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۳۶-۳۷، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۸۷۴]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۶، ص۱۳۰۱، تهران، ۱۳۶۳ش.
آنان در خلع سلاح مجاهدان و برچیده شدن سنگرها که انجمن دستور داده بود، بدون مجوز مداخله کردند و حتی درصدد دستگیری ستارخان (سردار ملی) و باقرخان (سالار ملی) برآمدند [۸۷۵]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۶، ص۱۳۰۲-۱۳۰۳، تهران، ۱۳۶۳ش.
و بیرون رفتن این دو از شهر را خواستار شدند. ستارخان و باقرخان نیز برای جلوگیری از بهانه روسها، به دعوت تهران رهسپار آنجا شدند. [۸۷۶]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۱۱۱-۱۱۳، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۸۷۷]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۶، ص۱۳۱۴- ۱۳۱۹، تهران، ۱۳۶۳ش.
محمدعلیشاه که پس از خلع از سلطنت به روسیه رفته بود، [۸۷۸]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۶۰-۷۰، تهران، ۱۳۵۳ش.
در ۲۱ رجب ۱۳۲۹ وارد ایران شد و با همراهانش در قمیش تپه استقرار یافت. [۸۷۹]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۶، ص۱۳۸۵، تهران، ۱۳۶۳ش.
تبریزیان با شنیدن این خبر بار دیگر به پا خاستند و به دستور انجمن تبریز، آمادگی خود را برای دفاع از کیان مشروطه اعلام داشتند. [۸۸۰]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۶، ص۱۳۹۵، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۸۸۱]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۱۷۵-۱۷۶، تهران، ۱۳۵۳ش.
در این میان، مخبرالسلطنه که حکومت جدید وی را به فرمانفرمایی آذربایجان برگزیده بود و در تبریز اداره امور را در دست داشت، [۸۸۲]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۶، ص۱۲۴۷، تهران، ۱۳۶۳ش.
بار دیگر معزول شد [۸۸۳]
هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، ج۱، ص۲۲۵، تهران، ۱۳۶۱ش.
و امانالله میرزا کفالت ایالت را برعهده گرفت. [۸۸۴]
هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، ج۱، ص۲۲۵، تهران، ۱۳۶۱ش.
فشار روزافزون نیروهای روسی مقیم تبریز، مردم را به خیزش در برابر آنان واداشت و تظاهرات برضد آنان آغاز گردید. دولت با شنیدن این خبر عین الدوله را به حکومت آذربایجان منصوب کرد. وی نیز امامقلی میرزا را به نیابت از خود به اداره امور گماشت. [۸۸۵]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۶، ص۱۳۹۶، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۸۸۶]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۱۷۷- ۱۷۸، تهران، ۱۳۵۳ش.
روسها که در پی بهانه بودند، درگیری میان سربازان خود با مأموران شهربانی را دستآویز ساختند و ساختمانهای دولتی، از جمله شهربانی را محاصره کردند و بسیاری از آزادیخواهان و از آن میان، میرزا علی ثقةالاسلام را بازداشت کردند و در عاشورای ۱۳۳۰ق وی را همراه با ۷ تن دیگر به دار آویختند. [۸۸۷]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۳۰۹-۳۲۱، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۸۸۸]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۷، ص۱۵۲۵- ۱۵۳۵، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۸۸۹]
براون، ادوارد، نامههایی از تبریز، ج۱، ص۸۲- ۸۶، ترجمه حسن جوادی، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۸۹۰]
هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، ج۱، ص۲۴۱، تهران، ۱۳۶۱ش.
در این میان، امانالله میرزا ضیاءالدوله که کفیل ایالت بود و مردی آزاده و مشروطهخواه به شمار میآمد، خودکشی کرد. [۸۹۱]
براون، ادوارد، نامههایی از تبریز، ج۱، ص۱۲۴، ترجمه حسن جوادی، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۸۹۲]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۷، ص۱۵۵۳، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۸۹۳]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۳۸۱- ۳۸۲، تهران، ۱۳۵۳ش.
پس از اعدام آزادیخواهان، صمدخان شجاعالدوله که در باسمنج بود، وارد تبریز شد و دست به فجایع بسیاری زد. [۸۹۴]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۳۲۳، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۸۹۵]
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۷، ص۱۵۳۶- ۱۵۳۷، تهران، ۱۳۶۳ش.
با ورود او بار دیگر بساط خودکامگی گسترده شد؛ مدارس جدید بسته شدند و نیز تدریس علوم جدید از برنامه درسی مدارس حذف شد. [۸۹۶]
نوایی، عبدالحسین، ایران و جهان از مشروطیت تا پایان قاجاریه، ج۱، ص۲۶۶، تهران، ۱۳۷۵ش.
دولت برای جلوگیری از اعمال شجاعالدوله، محمدولیخان تنکابنی سپهدار را به فرمانفرمایی آذربایجان گماشت. [۸۹۷]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۴۰۹-۴۱۰، تهران، ۱۳۵۳ش.
با آمدن او به تبریز اوضاع اندکی آرام گرفت. [۸۹۸]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۵۵۱، تهران، ۱۳۵۳ش.
۹.۷ - تصرف تبریز در جنگ جهانی اولدر جنگ جهانی اول دولت ایران اعلام بیطرفی کرد (۱۳۳۲ق/۱۹۱۴م). [۸۹۹]
سپهر، احمدعلی، ایران در جنگ بزرگ، ج۱، ص۸۹، ۱۹۱۴- ۱۹۱۸م، تهران، ۱۳۳۶ش.
دولت عثمانی پس از ورود به جنگ، وجود نیروهای روسی در آذربایجان را بهانه قرارداد و بیطرفیایران را نقض کرد و مقدمات حمله به ایران را فراهم ساخت؛ چنانکه، یکتیپ از سپاهیان خود به فرماندهی خلیلبیک را به تبریز فرستاد. [۹۰۰]
Karal EZ، Osmanlı tarihi، ج۹، ص۴۱۹، Ankara، ۱۹۹۹.
در این هنگام، مجاهدانی نیز که از ایران به خاک عثمانی فرار کرده بودند، همراه با کردها برای جنگ با روسها با کمک و راهنمایی افسران عثمانی از ساوجبلاغ (مهاباد امروزی) راهی مراغه و تبریز شدند. [۹۰۱]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۶۰۰، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۹۰۲]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۷۶، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
روسها نیز با آوردن نیرویی تازهنفس که فرماندهی آنها را ژنرال چرنوزویف برعهده داشت، موقعیت خود را استحکام بخشیدند. [۹۰۳]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۶۰۰، تهران، ۱۳۵۳ش.
جنگ روسیه و عثمانی در منطقه ساری قمیش در قارص در ۱۳۳۳ق/۱۹۱۵م و پیروزی نخستین عثمانیها، [۹۰۴]
Karal EZ، Osmanlı tarihi، ج۹، ص۴۱۸-۴۲۴، Ankara، ۱۹۹۹.
[۹۰۵]
Dāniԫmend، İH، ج۴، ص۴۲۷، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
موجب عقبنشینی روسها از تبریز و آذربایجان شد [۹۰۶]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۶۰۲-۶۰۴، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۹۰۷]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۷۶، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
و در پی آن، نیروهای عثمانی در ۲۵ صفر ۱۳۳۳ق/۱۲ ژانویه ۱۹۱۵م وارد تبریز شدند، [۹۰۸]
Karal EZ، Osmanlı tarihi، ج۹، ص۴۹۰، Ankara، ۱۹۹۹.
اما با شکست شدید عثمانیها در جبهه ساری قمیش، [۹۰۹]
Karal EZ، Osmanlı tarihi، ج۹، ص۴۲۰-۴۲۴، Ankara، ۱۹۹۹.
[۹۱۰]
Dāniԫmend، İH، ج۴، ص۴۲۷-۴۲۸، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
بار دیگر روسها به تبریز آمدند. [۹۱۱]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۶۰۴، تهران، ۱۳۵۳ش.
روسها پس از آن راهآهن جلفا ـ تبریز را (که امتیاز آن را پیشتر به دست آورده بودند) احداث کردند و خط فرعی آن را تا بندر شرفخانه در کنار دریاچه ارومیه امتداد دادند و انبارهای مهمات در آنجا ساختند. [۹۱۲]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۶۷۲، تهران، ۱۳۵۳ش.
با وقوع انقلاب ضد سلطنتی در روسیه، سربازان روسی از ایران فراخوانده شدند. [۹۱۳]
سپهر، احمدعلی، ایران در جنگ بزرگ، ج۱، ص۴۵۲، ۱۹۱۴- ۱۹۱۸م، تهران، ۱۳۳۶ش.
دولت جدید شوروی، امتیازاتی را که تزارها از ایران به دست آورده بودند، برطبق مفاد عهدنامه مودت مورخ ۲۶ فوریه ۱۹۲۱ لغو کردند [۹۱۴]
مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، ج۱، ص۲۰۶-۲۰۷، تهران، ۱۳۴۹ش.
و مؤسسات روسی در ایران مانند راه آهن جلفاـتبریز و راه شوسه بندر انزلی و جز آن را به ایران واگذاردند. [۹۱۵]
مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، ج۱، ص۲۰۶-۲۰۷، تهران، ۱۳۴۹ش.
[۹۱۶]
سپهر، احمدعلی، ایران در جنگ بزرگ، ج۱، ص۴۵۳، ۱۹۱۴- ۱۹۱۸م، تهران، ۱۳۳۶ش.
با احضار سپاه روسیه، عثمانیها به مرزهای ایران نزدیک شدند. این مسئله موجب شد که کنسولهای مقیم تبریز این شهر را ترک گویند و آنگاه سپاه عثمانی به فرماندهی ژنرال علی احسان وارد تبریز شد. آنان والی را عزل کردند و مجدالسلطنه را به فرماندهی آذربایجان برداشتند. [۹۱۷]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۷۴۷- ۷۴۸، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۹۱۸]
مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ج۱، ص۷۹-۸۰، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش.
۹.۸ - قیام شیخ محمد خیابانیقیام شیخ محمد خیابانی در ۱۶ رجب ۱۳۳۸ق/۵ آوریل ۱۹۲۰م از دیگر رویدادهای مهم این دوره است و در همین هنگام بود که آزادیخواهان و یاران نزدیک خیابانی پیشنهاد کردند که چون آذربایجان در راه مشروطه کوششها کرده، و آزادی را برای ایران به ارمغان آورده است، نام آن به آزادیستان تغییر یابد؛ زیرا پس از برافتادن نظام سلطنتی در روسیه، ترکیزبانان قفقاز در باکو و پیرامون آن جمهوریای پدید آورده، و نام جمهوری آذربایجان بر آن نهاده بودند، به این امید که آذربایجان راستین را از ایران جدا سازند و بر قلمرو خود بیفزایند. اما آذربایجانیان که از این نامگذاری قفقازیان و هدف آنان ناخرسند و رنجیدهخاطر بودند، درصدد مقابله با این تغییر نام برآمدند. [۹۱۹]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۸۶۵ -۸۸۱، تهران، ۱۳۵۳ش.
[۹۲۰]
اتابکی، تورج، آذربایجان در ایران معاصر، ج۱، ص۶۲، ترجمه محمدکریم اشراق، تهران، ۱۳۷۶ش.
سرانجام، خیابانی در زمان استانداری مخبرالسلطنه هدایت در ۲۲ شهریور ۱۲۹۹ در تبریز کشته شد. [۹۲۱]
کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج۱، ص۸۹۲-۸۹۳، تهران، ۱۳۵۳ش.
از اتفاقات دیگر در این عصر خیزش ژاندارمهای مستقر در پادگان بندر شرفخانه است. گروهی از افراد و افسران ژاندارم در ۱۰ بهمن ۱۳۰۰ به فرماندهی ماژور (سرگرد) ابوالقاسم لاهوتی به سوی تبریز حرکت کردند. آنها دو روز بعد در ۱۲ بهمن ۱۳۰۰ تبریز را بدون آنکه با مقاومتی روبهرو شوند، تصرف، و مخبرالسلطنه هدایت، والی آذربایجان را بازداشت کردند. ژاندارمهای مستقر در تبریز نیز به آنها پیوستند، اما قزاقهایی که در باغ شمال بودند، از آنان پیروی نکردند. این قیام بیش از یک هفته دوام نیافت. پس از ورود نیروهای نظامی دولتی به تبریز، ژاندارمها پس از اندکی مقاومت پراکنده شدند. لاهوتی و شماری از اطرافیانش به شوروی پناه بردند و شهر تبریز دوباره به فرمان نیروهای دولتی درآمد. [۹۲۲]
مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج۲، ص۱۱۱- ۱۱۸، تهران، ۱۳۵۹ش.
[۹۲۳]
هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، ج۱، ص۲۳۱-۲۳۴، تهران، ۱۳۶۱ش.
پس از فرو نشاندن قیام لاهوتی، مخبرالسلطنه معزول، و اداره تبریز به امیرلشکر اسماعیل آقا امیرفضلی واگذار شد و سپس مصدقالسلطنه (دکتر مصدق) به والیگری آذربایجان گماشته شد. [۹۲۴]
مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج۲، ص۳۴، تهران، ۱۳۵۹ش.
وی پس از آمدن به تبریز، مدتی کوتاه به رتق و فتق امور ایالتی پرداخت. در این میان، با توجه به سیاست سردار سپه که میخواست فرماندهان نظامی در حوزه مأموریت خود استقلال داشته، و تابع دستورات وزیر جنگ باشند، مصدق از سمت خود استعفا کرد (۲۱ تیر ۱۳۰۱) و سردار سپه بدون اینکه صلاحیت این کار را داشته باشد، حکم کفالت آذربایجان را به امانالله میرزا جهانبانی داد و پس از آن، وزارت کشور وی را استاندار آذربایجان کرد. [۹۲۵]
مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج۲، ص۱۰۸-۱۰۹، تهران، ۱۳۵۹ش.
[۹۲۶]
مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج۲، ص۱۱۵-۱۱۶، تهران، ۱۳۵۹ش.
۱۰ - دوره پهلویپس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و پس از رویکار آمدن سلسله پهلوی، اقداماتی در جهت تغییر سیمای کالبدی شهر تبریز و تبدیل آن از یک شهر سنتی به شهری امروزی صورت گرفت که احداث خیابانهای جدید، ایجاد پارک و دیگر اقدامات زیربنایی از آن جملهاند. در جریان جنگ جهانی دوم نیروهای متفقین برای دستیابی بـه راه خلیج فارس ـ قفقاز بـرای فـرستادن تدارکـات به اتحاد شوروی، بیطرفی ایران در جنگ را نادیده گرفتند و در ۳ شهریور ۱۳۲۰ش/۲۵ اوت ۱۹۴۱م، ایران را به اشغال خود درآوردند. دولت شوروی با استقرار ۴۰ هزار تن نیروی نظامی ر مدت کمتر از یک ماه در نواحی شمالی ایران و از آن میان، آذربایجان و تبریز بر آن نواحی دست یافت که حاصل آن جز قحط، بیکاری، نایابی و گرانی کالاهای اساسی، بحران شدید اقتصادی و شیوع بیماریهای مسری در آن نواحی چیزی در بر نداشت. [۹۲۷]
اتابکی، تورج، آذربایجان در ایران معاصر، ج۱، ص۷۶، ترجمه محمدکریم اشراق، تهران، ۱۳۷۶ش.
[۹۲۸]
اتابکی، تورج، آذربایجان در ایران معاصر، ج۱، ص۹۶-۹۷، ترجمه محمدکریم اشراق، تهران، ۱۳۷۶ش.
براساس اسناد رسمی موجود، شورویها در زمان چیرگی بر آذربایجان و تبریز برای تحت فشار قرار دادن دولت مرکزی ایران برای کسب امتیاز نفت شمال به تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان مبادرت کردند تا در صورت عدم دستیابی به امتیاز نفت شمال، آذربایجان و دیگر نواحی شمالی کشور را از ایران جدا سازند. آنان برای همسو کردن تبریزیان و دیگر مردمان آذربایجان با خود، توسط عوامل فرقه دموکرات آذربایجان، به اعلام شعارهایی همچون اصلاحات ارضی و تقسیم زمینهای زراعی میان کشاورزان، رفع بیکاری، آبادانی شهرها، تأمین آب آشامیدنی برای مردم، بهبود وضع بهداشت عمومی و مانند آنها برخاستند و برای رسیدن به این اهداف بر اختلافات قومی و زبانی هم تکیه داشتند. [۹۲۹]
حسنلی، جمیل، فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان، ج۱، ص۴۴-۴۶، ترجمه منصور همامی، تهران، ۱۳۸۳ش.
[۹۳۰]
حسنلی، جمیل، فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان، ج۱، ص۵۱-۵۳، ترجمه منصور همامی، تهران، ۱۳۸۳ش.
[۹۳۱]
فرمان کمیته دفاع دولتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، شم ۹۱۶۸.
سرانجام، در بهار ۱۳۲۵ش با بیرون رفتن نیروهای شوروی از آذربایجان، ارتش ایران در ۲۱ آذرماه ۱۳۲۵ وارد تبریز شد. پیش از رسیدن نیروهای مرکزی ایران به آذربایجان، سران فرقه دموکرات به شوروی رفتند و تشکیلات آنان برچیده شد. [۹۳۲]
پورنظمی سیسی، عبدالصمد، فرقه دمکرات آذربایجان (آذربایجان دمکرات فرقه سی)، ج۱، ص۱۷۶- ۱۷۸، ساری، ۱۳۸۳ش.
[۹۳۳]
پورنظمی سیسی، عبدالصمد، فرقه دمکرات آذربایجان (آذربایجان دمکرات فرقه سی)، ج۱، ص۱۸۴-۱۸۶، ساری، ۱۳۸۳ش.
شهر تبریز در مبارزات انقلاب اسلامی و پیروزی آن نقش و سهم مهمی داشته است که قیام مردم تبریز در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ در مراسم برپایی چهلمین روز شهدای قیام ۱۹ دی شهرستان قم را میتوان نام برد. ۱۱ - عناوین مرتبطتبریز؛ فرهنگ تبریز؛ ادبیات فارسی در تبریز؛ علوم نقلی در تبریز ۱۲ - فهرست منابع(۱) آبراهام، گاتوغیگُس، منتخباتی از یادداشتها، ترجمه عبدالحسین سپنتا و استفان هانانیان، تهران، ۱۳۴۷ش. (۲) آدمیت، فریدون، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، تهران، ۱۳۵۵ش. (۳) آرونوا، م. ر. و ک. ز. اشرافیان، دولت نادرشاه افشار، ترجمه حمید امین، تهران، ۱۳۵۲ش. (۴) آرینپور، یحیی، از صبا تا نیما، تهران، ۱۳۷۲ش. (۵) آقسرایی، محمود، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، به کوشش عثمان توران، آنکارا، ۱۹۴۳م. (۶) ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ. (۷) ابن بطوطه، محمد بن عبدالله، رحلة، به کوشش طلال حرب، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م. (۸) ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م. (۹) ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۸۸م. (۱۰) ابن حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، ۱۹۳۸م. (۱۱) ابن دواداری، ابوبکر، کنز الدرر، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م. (۱۲) ابن فقیه، احمد، مختصر کتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۳۰۲ق/۱۸۸۴م. (۱۳) ابن کربلایی، حافظحسین، روضات الجنان، به کوشش جعفر سلطان القرائی، تهران، ۱۳۴۴- ۱۳۴۹ش. (۱۴) طهرانی، ابوبکر، دیار بکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، ۱۳۵۶ش. (۱۵) گلستانه، ابوالحسن، مجمل التواریخ، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۵۶ش. (۱۶) مستوفی، ابوالحسن، گلشن مراد، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش. (۱۷) ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۷۹ش/۲۰۰۰م. (۱۸) ابوالفداء، اسماعیل بن علی، تقویم البلدان، به کوشش دوسلان، پاریس، ۱۸۴۰م. (۱۹) ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همبلی، تهران، ۱۳۴۸ش. (۲۰) اتابکی، تورج، آذربایجان در ایران معاصر، ترجمه محمدکریم اشراق، تهران، ۱۳۷۶ش. (۲۱) استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، تهران، ۱۳۶۸ش. (۲۲) اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۷۷ش. (۲۳) اشرف، احمد، مبانی رشد سرمایهداری در ایران، تهران، ۱۳۵۹ش. (۲۴) اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۷۰م. (۲۵) اطلس گیتاشناسی ایران، به کوشش سعید بختیاری، تهران، ۱۳۸۳ش. (۲۶) اعتمادالسلطنه، محمدحسن، تاریخ منتظم ناصری، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۶۳ش. (۲۷) اعتمادالسلطنه، محمدحسن، المآثر و الآثار، چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدینشاه، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۳ش. (۲۸) اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآة البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۷ش. (۲۹) افشیـن، یدالله، رودخانههایایران، تهران، ۱۳۷۳ش. (۳۰) افضلالملک، غلامحسین، افضل التواریخ، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، ۱۳۶۱ش. (۳۱) افوشتهای محمود، نقاوة الآثار، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۷۳ش. (۳۲) اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، ۱۳۶۴ش. (۳۳) اقبال آشتیانی، عباس، میرزا تقیخان امیرکبیر، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۵ش. (۳۴) الئاریوس، آدام، سفرنامه، ترجمه احمد بهپور، تهران، ۱۳۶۳ش. (۳۵) امید، حسین، تاریخ فرهنگ آذربایجان، تبریز، ۱۳۳۲ش. (۳۶) اولیا چلبی، سیاحتنامه، به کوشش احمد جودت، استانبول، ۱۳۱۴ق. (۳۷) بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، تهران، ۱۳۵۷ش. (۳۸) براون، ادوارد، انقلاب ایران، ترجمه احمد پژوه، تهران، ۱۳۳۸ش. (۳۹) براون، ادوارد، نامههایی از تبریز، ترجمه حسن جوادی، تهران، ۱۳۶۱ش. (۴۰) بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م. (۴۱) بهرامی، اکرم، شاردن در تبریز، مجموعه سخنرانیهای ششمین کنگره تحقیقات ایرانی، تبریز، ۱۳۵۵ش. (۴۲) پارسا دوست، منوچهر، شاه اسماعیل اول، تهران، ۱۳۷۵ش. (۴۳) پارسا دوست، منوچهر، شاه تهماسب اول، تهران، ۱۳۷۷ش. (۴۴) پروین، ناصرالدین، تاریخ روزنامهنگاری ایرانیان و دیگر پارسینویسان، تهران، ۱۳۷۷ش. (۴۵) پورنظمی سیسی، عبدالصمد، فرقه دمکرات آذربایجان ، ساری، ۱۳۸۳ش. (۴۶) پیگولوسکایا، ن. و. و دیگران، تاریخ ایران، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۴۶ش. (۴۷) تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمه ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، تهران، ۱۳۶۳ش. (۴۸) ترابی طباطبایی، جمال، تاریخ تبریز به روایت سکه، تبریز، ۱۳۸۴ش. (۴۹) تربیت، محمدعلی، دانشمندان آذربایجان، تهران، ۱۳۱۴ش. (۵۰) جعفری، عباس، دایرةالمعارف جغرافیایی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش. (۵۱) جکسن، ا. و. ویلیامز، سفرنامه، ترجمه منوچهر امیری و فریدون بدرهای، تهران، ۱۳۵۷ش. (۵۲) جوادی، شفیع، تبریز و پیرامون، تبریز، ۱۳۵۰ش. (۵۳) جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۳۴ق/۱۹۱۶م. (۵۴) جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۷ش. (۵۵) حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش. (۵۶) مولف مجهول، حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۰ش. (۵۷) حزین، محمدعلی، تاریخ، اصفهان، ۱۳۳۲ش. (۵۸) حسنزاده، اسماعیل، حکومت ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو در ایران، تهران، ۱۳۷۹ش. (۵۹) حسنلی، جمیل، فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان، ترجمه منصور همامی، تهران، ۱۳۸۳ش. (۶۰) حسینی جنابذی، میرزابیک، روضة الصفویة، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۸ش. (۶۱) حشری تبریزی، محمدامین، روضه اطهار، به کوشش عزیز دولتآبادی، تبریز، ۱۳۷۱ش. (۶۲) مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م. (۶۳) خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، تهران، ۱۳۳۳ش. (۶۴) خیام، مقصود، نگرشی به تنگناهای ژئومورفولوژیکی توسعه شهر تبریز، نشریه دانشکده علوم انسانی و اجتماعی تبریز، تبریز، ۱۳۷۴ش، س ۱، شم ۱. (۶۵) دولتآبادی، عزیز، زلزلههای تبریز، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، تبریز، ۱۳۴۳ش، س ۱۶، شم ۲. (۶۶) دیاکونف، ام، تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۷ش. (۶۷) دیولافوا، ژان، سفرنامه، ترجمه علیمحمد فرهوشی، تهران، ۱۳۶۱ش. (۶۸) ذکاء، یحیی، تبریز شهرهای ایران، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۶۸ش، ج ۳. (۶۹) ذکاء، یحیی، تبریز شهری کهنسال با پیشینهای پر ماجرا، ایران زمین، تهران، ۱۳۷۰ش، س ۱، شم ۱. (۷۰) ذکاء، یحیی، زمین لرزههای تبریز، تهران، ۱۳۶۸ش. (۷۱) راکه ویلتس، ایگور، سفیران پاپ به دربار خانان مغول، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، ۱۳۵۳ش. (۷۲) راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، تهران، ۱۳۶۴ش. (۷۳) رجبزاده، هاشم، خواجه رشیدالدین، فضلالله، تهران، ۱۳۷۷ش. (۷۴) رشیدالدین، فضلالله، تاریخ مبارک غازانی، به کوشش کارل یان، هارتفرد، ۱۳۵۸ق/۱۹۴۰م. (۷۵) رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش. (۷۶) رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، ذکر تاریخ آل سلجوق، به کوشش احمد آتش، تهران، ۱۳۶۲ش. (۷۷) رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، مکاتبات رشیدی، به کوشش محمدشفیع، پاریس، ۱۳۶۴ق/۱۹۴۵م. (۷۸) رضا، عنایتالله، اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول، تهران، ۱۳۸۰ش. (۷۹) رضازاده ملک، رحیم، گویش آذری، تهران، ۱۳۵۲ش. (۸۰) روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش چ ن سیدن، کلکته، ۱۹۳۱م. (۸۱) ریاحی، محمدامیـن، تاریخ خوی، تهران، ۱۳۷۲ش. (۸۲) رئیسنیا، رحیم، ایران و عثمانـی در آستانه قـرن بیستم، تبریز، ۱۳۷۴ش. (۸۳) رئیسنیا، رحیم، مـدرسه محمدیه تبریز و تـدریس مشروطه، گفتگو، تهران، ۱۳۷۶ش، شم ۱۸. (۸۴) ژوبر، پ آ، مسافرت به ارمنستان و ایران، ترجمه محمود مصاحب، تبریز، ۱۳۷۴ش. (۸۵) ساروی، محمد فتحالله، تاریخ محمدی، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۷۱ش. (۸۶) ساری صراف، بهروز و علیاکبر رسولی، روند آلودگی میدان چای یا مهرانرود در شهر تبریز، رشد، آموزش جغرافیا، تهران، ۱۳۷۰ش، س ۷، شم ۲۵. (۸۷) سپهر، احمدعلی، ایران در جنگ بزرگ، ۱۹۱۴- ۱۹۱۸م، تهران، ۱۳۳۶ش. (۸۸) سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۷ش. (۸۹) ستوده، حسینقلی، تاریخ آلمظفر، تهران، ۱۳۴۶ش. (۹۰) سجادی، ضیاءالدین، کوی سرخاب تبریز و مقبرة الشعراء، تهران، ۱۳۷۵ش. (۹۱) سدیو، ل.آ. ، مختصری درباره ژوبر، ضمن مقدمه مسافرت به ارمنستان و ایران . (۹۲) سرسی، لوران، ایران در ۱۸۳۹-۱۸۴۰م، ترجمه احسان اشراقی، تهران، ۱۳۶۲ش. (۹۳) سفرنامههای ونیزیان در ایران شش سفرنامه، ترجمه منوچهر امیری، تهران، ۱۳۴۹ش. (۹۴) سلطان القرائی، جعفر، مقدمه بر روضات الجنان و جنات الجنان . (۹۵) سیمای شهرستان تبریز، سازمان مدیریت و برنامهریزی آذربایجان شرقی، تبریز، ۱۳۸۲ش. (۹۶) شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمه محمد عباسی، تهران، ۱۳۳۵ش. (۹۷) شاو، ا. ج. و ا.ک. شاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضانزاده، مشهد، ۱۳۷۰ش. (۹۸) شاه طهماسب، تذکره، به کوشش کریم فیضی، قم، ۱۳۸۳ش. (۹۹) طاهری، ابوالقاسم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، ۱۳۴۹ش. (۱۰۰) طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری. (۱۰۱) طرح هادی، بنیاد مسکن، تبریز، ۱۳۸۰ش. (۱۰۲) عالم آرای شاه اسماعیل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، تهران، ۱۳۴۹ش. (۱۰۳) عالم آرای شاه طهماسب، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۷۰ش. (۱۰۴) سمرقندی، عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۸۳ش. (۱۰۵) غفاری قزوینی، احمد، تاریخ جهان آرا، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۳ش. (۱۰۶) فرمان کمیته دفاع دولتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، شم ۹۱۶۸. (۱۰۷) فرهنگ جغرافیایی آبادیهای کشور، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، ۱۳۷۱ش. (۱۰۸) فریدونبک، احمد، منشآت السلاطین، استانبول، ۱۲۷۴ق/ ۱۸۵۸م. (۱۰۹) فضلالله بن روزبهان، تاریخ عالم آرای امینی، به کوشش محمداکبر عشیق، تهران، ۱۳۸۲ش. (۱۱۰) فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمه حسین نورصادقی، اصفهان، ۱۳۲۴ش. (۱۱۱) فلسفی، نصرالله، جنگ چالدران، چند مقاله تاریخی و ادبی، تهران، ۱۳۴۲ش. (۱۱۲) فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، تهران، ۱۳۵۲ش. (۱۱۳) فیضی، کریم، مقدمه بر تذکره شاه طهماسب . (۱۱۴) قاسمی، فرید، سرگذشت مطبوعات ایران، تهران، ۱۳۸۰ش. (۱۱۵) قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م. (۱۱۶) قطران تبریزی، دیوان، به کوشش محمد نخجوانی، تبریز، ۱۳۳۳ش. (۱۱۷) کارنگ، عبدالعلی، آثار باستانی آذربایجان، آثار و ابنیه تاریخی شهرستان تبریز، تهران، ۱۳۵۱ش. (۱۱۸) کارنگ، عبدالعلی، قدیمترین مأخذ که نام تبریز در آن برده شده، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، تبریز، ۱۳۴۵ش، س ۱۸، شم ۲. (۱۱۹) کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، ۱۳۵۴ش. (۱۲۰) کسروی، احمد، تاریخ هجده ساله آذربایجان، تهران، ۱۳۵۳ش. (۱۲۱) کسروی، احمد، شهریاران گمنام، تهران، ۱۳۵۷ش. (۱۲۲) کسروی، احمد، کاروند، به کوشش یحیی ذکاء، تهران، ۱۳۵۲ش. (۱۲۳) کلاویخو، ر، سفرنامه، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، ۱۳۳۷ش. (۱۲۴) لینپول، استنلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمه عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۶۳ش. (۱۲۵) محمدکاظم، عالم آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش. (۱۲۶) مردوخ کردستانی، محمد، فرهنگ، تهران، چاپخانه ارتش. (۱۲۷) مشکور، محمدجواد، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، تهران، ۱۳۵۲ش. (۱۲۸) مفتون دنبلی، عبدالرزاق، تجربة الاحرار، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، ۱۳۵۰ش. (۱۲۹) مفتون دنبلی، عبدالرزاق، مآثر السلطانیة، به کوشش غلامحسین صدری افشار، تهران، ۱۳۵۱ش. (۱۳۰) مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۰۶م. (۱۳۱) مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، تهران، ۱۳۵۹ش. (۱۳۲) ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، ۱۳۶۳ش. (۱۳۳) ملویل، چپ، سیلهای تبریز، ترجمه آزاده ادبی، ماهنامه دانشجویی گروه جغرافیای اهر، دانشگاه آزاد اسلامی، شم ۲- ۵. (۱۳۴) موسوی اصفهانی، محمدصادق، تاریخ گیتیگشا، به کوشش عزیزالله بیات، تهران، ۱۳۶۳ش. (۱۳۵) مهدوی، عبدالرضا هوشنگ، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، ۱۳۴۹ش. (۱۳۶) میرخواند، محمد، روضة الصفا، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش. (۱۳۷) مینورسکی، و، تاریخ تبریز، ترجمه عبدالعلی کارنگ، تبریز، ۱۳۳۷ش. (۱۳۸) مینورسکی، و، تاریخچه نادرشاه، ترجمه رشید یاسمی، تهران، ۱۳۱۳ش. (۱۳۹) نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تبریز، ۱۳۷۳ش. (۱۴۰) ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۵۶ش. (۱۴۱) ناظمالاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۷ش. (۱۴۲) نامه فرمانداری شهرستان تبریز، شم ۰۰۷/۱۳۰۳. (۱۴۳) نبئی، ابوالفضل، اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرن هشتم هجری، تهران، ۱۳۷۵ش. (۱۴۴) نخجوانی، حسین، چهل مقاله، به کوشش یوسف خادم هاشمینسب، تبریز، ۱۳۴۳ش. (۱۴۵) نسوی، محمد، سیرت جلالالدین مینکبرنی، ترجمه کهن، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۶۵ش. (۱۴۶) نشریه عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری، وزارت کشور، تهران، ۱۳۸۴ش. (۱۴۷) نعیما، مصطفی، تاریخ، استانبول، ۱۲۸۰ق. (۱۴۸) نوایی، عبدالحسین، ایران و جهان از مشروطیت تا پایان قاجاریه، تهران، ۱۳۷۵ش. (۱۴۹) وارد، محمدشفیع، تاریخ نادرشاهی ، به کوشش رضا شعبانی، تهران، ۱۳۴۹ش. (۱۵۰) واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش. (۱۵۱) واله، محمدیوسف، خلد برین، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، ۱۳۸۰ش. (۱۵۲) ورجاوند، پرویز، بازشناسی بخشی از هویت باستانی و تاریخی تبریز، تبریز در ۳۰۰۰ سال پیش، تبریز، ۱۳۸۰ش. (۱۵۳) وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۷۲ش. (۱۵۴) هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، تهران، ۱۳۳۹ش. (۱۵۵) هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، تهران، ۱۳۶۱ش. (۱۵۶) هژبر نوبری، علیرضا، تبریز سه هزار و پانصد ساله، تبریز در ۳۰۰۰ سال پیش، تبریز، ۱۳۸۰ش. (۱۵۷) هینتس، والتر، تشکیل دولت ملی در ایران، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۴۶ش. (۱۵۸) حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دار احیاءالتراث العربی. (۱۵۹) یعقوبی، احمد، البلدان، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م. (۱۶۰) یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م. (۱۶۱) تحقیقات میدانی مؤلف. (۱۶۲) Aktepe، MM، ۱۷۲۰-۱۷۲۴ Osmanlı-İran münâsebetleri، Istanbul، ۱۹۷۰. (۱۶۳) Avery P، Nādir Shah and the Afsharid Legacy، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱. (۱۶۴) Boyle، JA، Dynastic and Political History of the Īl-Khāns، ibid، ۱۹۶۸، vol V. (۱۶۵) Dāniԫmend، İH، İzahlı osmanlı tarihi kronolojisi، Istanbul، ۱۹۷۱-۱۹۷۲. (۱۶۶) The Economic History of Iran ۱۸۰۰-۱۹۱۴، ed Ch Issawi، Chicago/London، ۱۹۷۱. (۱۶۷) Hambly G R G، Āghā Muħammad Khān and the Establishment of the Qājār Dynasty، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱. (۱۶۸) Hambly G R G، Iran During the Reigns of Fatħ ªAlī Shāh and Muħmmad Shah، ibid. (۱۶۹) Hammer-Purgstall J، Geschichte des osmanichen Reiches، Graz، ۱۹۶۳. (۱۷۰) Hoffmann B، Waqf im mongo- lischen Iran، Bonn، ۲۰۰۰. (۱۷۱) Karal EZ، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۹۹. (۱۷۲) Keddie، N and M Amanat، Iran under the Later Qājārs، ۱۸۴۸-۱۹۲۲، The Cambridge History of Iran، vol VII، ed P Avery et al، Cambridge، ۱۹۹۱. (۱۷۳) Le Strange G، The Lands of the Eastern Caliphate، London، ۱۹۶۶. (۱۷۴) Spuler B، Die Mongolen in Iran، Leiden، ۱۹۸۵. (۱۷۵) Tabriz University of Medical Sciences at a Glance، Tabriz، ۲۰۰۴. (۱۷۶) Tekindağ MC، Yeni kaynak ve vesikalarin isigi altinda Yavuz Sultan Selimin Iran seferi، Tarih Dergisi، Istanbul، ۱۹۶۸، vol XVII، no ۲۲. (۱۷۷) The Travels of Marco Polo، tr A Ricci، New Delhi، ۲۰۰۱. (۱۷۸) Uzunçarԫılı، İH، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۸۲-۱۹۸۳. (۱۷۹) Werner، Ch، An Iranian Town in Transition، Wiesbaden، ۲۰۰۰. (۱۸۰) مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی. ۱۳ - پانویس
۱۴ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تبریز»، شماره۵۷۴۷. |